زينب(س) الگو و قهرمان زنان
1ـ پاسدار عفت و پاکدامني: عفّت و پاکدامني، برازنده ترين زينت زنان، و گران قيمت ترين گوهر براي آنان، و اصلي و اساسي ترين صفات بانوان است که تمام کمالات و پيشرفت هاي زنان در پرتو آن معني مي يابد، و موجب پيشرفت و شايستگي مي شود، و اگر زني از عفّت و پاکدامني عاري گشت هر چند از جهات علمي و مديريتي، ورزشي و قهرماني و... در اوج باشد جز زيان و ضرر به کمالات انساني و جامعه بشري چيزي در پي نخواهد داشت. زينب درس عفت را به خوبي در مکتب پدر آموخت آن جا که فرمود: «مجاهد در راه خدا، اجرش بيشتر از کسي نيست که قدرت دارد امّا عفّت مي ورزد، نزديک است که انسان عفيف فرشته اي از فرشتگان باشد.» زينب کبري عفت خويش را حتي در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاي مي فشرد و مورخين نوشته اند: «وهي تستر وجهها بکفّها لانّ قناعها قد اخذ منها؛ او صورت خود را با دستش مي پوشاند چون روسريش از او گرفته شده بود.»
داستان عجيب
هرگاه زني عفيف باشد در موارد لازم امدادهاي غيبي نيز به کمک او مي رسد، زينب از کساني است که مورد حمايت الهي قرار گرفت و امداد غيبي الهي باعث شد که مردم بيگانه نتوانند او را ببينند. در حکايتي مي خوانيم: روزي مرحوم علّامه شيخ جعفر کاشف الغطا در سوگ حضرت زينب(س) اشعاري مي سرود و بر روي کاغذ نوشت که ترجمه آن چنين است: «زينب را در حالي که دست هايش بر گردنش بسته بود، بر شتر لاغري سوار کرده بودند و به اسارت بردند. نه صورتش پوشيده بود، و نه نقاب بر چهره داشت بلکه به وسيله دست و بازويش صورتش را مي پوشاند. عزيزش حسين (ع) را روي خاک هاي گرم بيابان رها کرد. اگر چشم ها به آن بدن هاي پاک چاک چاک شهيدان بنگرند، فرياد و فغان سر مي دهند و چنانچه آن سرهاي بريده را نگاه کنند، اشک شان جاري مي گردد. در آن وقت که زينب(س) را آن گونه به اسيري نزد يزيد مي بردند، آرزو داشت جسمش در زمين فرو رود تا ملامت و سرزنش دشمنان را نبيند.» علّامه کاشف الغطا مدّتي بعد، به همان اشعار نوشته شده روي کاغذ مراجعه کرد. با تعجّب ديد يک بيت شعر به اين مضمون به سروده اش اضافه شده است: «پرده هايي از نور، زينب را فرا گرفته بودند، که همان پرده ها مانع نگاه بينندگان به او مي شدند.» علّامه بسيار شگفت زده شد، زيرا چنين شعري را نسروده بود. عجيب اين که وقتي که براي پاکنويس اشعارش به آن کاغذها مراجعه مي کند آن يک بيت شعر در دست نوشته هاي قبلي اش نيست. اين حادثه عجيب نشان مي دهد که امدادهاي غيبي الهي به صورت پرده ها و هاله هايي از نور، مانع از آن مي شد تا تماشاگران قامت زينب(س) را بنگرند.
2ـ بر کرسي تدريس: راه کسب دانش فراوان است، برترين علم و بهترين راه آن است که دانش مستقيماً از ذات الهي به شخصي اضافه شود، يعني علم«لدنّي» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضر مي فرمايد: «و علّمناه من لدنّا علماً؛ علم فراواني از نزد خود به او آموخته بوديم». زينب به شهادت امام سجاد(ع) داراي چنين علمي است، آن جا که به عمه اش خطاب کرد و فرمود: «انت عالمةٌ غير معلّمة و فهمةٌ غير مفهّمةٍ تو دانشمند معلم نديده و فهميده اي فهم نياموخته هستي.» رفتارهاي روزمرّه، و خطبه هاي آن بانو نشان از آن دارد که سرمنشأ علم او عنايت و فيض الهي است. روزي حضرت زينب(س) در محضر امام حسن(ع) و امام حسين(ع) نشسته بود و شاهد گفتگوي برادرانش درباره گفتار رسول خدا(ص) پيرامون امور حلال، حرام و شبهه ناک بود تا اين که خود شخصاً در بحث آنان شرکت کرد و چنان درباره سخنان پيامبر اکرم(ص) براي برادرانش توضيح مي داد و تجزيه و تحليل مي کرد که امام حسن(ع) و امام حسين(ع) از بيانات زينب(س) متعجب شده بودند، وقتي سخنان زينب(س) به پايان رسيد، امام حسن(ع) رو به خواهرش کرد و فرمود: «انّک حقّاً من شجرة النّبوّة و من معدن الرّسالة؛ به درستي که تو(زينب) از درخت نبوّت و از معدن رسالت هستي.» يعني گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوّت و مخزن رسالت پيامبر اکرم(ص) نشأت مي گيرد. به جهت همين علميت بالاي حضرت بود که در کوفه با استقبال گرم بانوان براي تدريس و تعليم واقع شد. بعد از ماجراي جنگ «جمل» و«صفين» که در سال(36 ه.ق) به بعد رخ داد، حضرت علي(ع) با افراد خانواده به عراق آمدند و در کوفه ساکن شدند، و در اين سفر زينب(س) نيز همراه او بود و حدود چهار سال در کوفه ماندگار شد. زنان کوفه دريافته بودند که زينب از نظر مقام علمي و عملي هم چون مادرش فاطمه(س) است، به همين جهت به وسيله مردان خود از حضرت علي(ع) خواستند که با زينب(س) سخن گويد و رضايت او را براي تدريس و تشکيل مجلس درس براي بانوان جلب کند. حضرت زينب(س) از اين درخواست استقبال کرد و اعلام کرد: هر روز صبح مجلس درس در خانه اميرالمؤمنين علي(ع) براي بانوان برگزار مي شود.» زنان کوفه نيز با شنيدن اين خبر بسيار خشنود شدند، آنان هر روز مشتاقانه به کلاس درس زينب(س) مي شتافتند و کسب علم و دانش مي کردند، زينب(س) در اين مجالس به تفسير قرآن، احکام، مباحث تربيتي مي پرداختند و باعث ارشاد و راهنمايي بانوان مي شدند. حضرت زينب هرگاه افراد مساعدي را پيدا مي کرد ـ چه در مدينه و چه در کوفه ـ چنان آنان را جذب مي کرد و مفاهيم قرآن و اسلام و احاديث را براي شان بالحن زيبا بيان مي نمود که همگان شيفته وي مي شدند. تاريخ گواه خوبي براي اين موضوع است که حضرت شاگردان بسياري را تحت آموزش خود قرار داد و آنان را تربيت کرد که برخي از آن ها به ازدواج کساني درآمدند که همسران شان از مقام و موقعيت نظامي يا سياسي بالايي برخوردار بودند. و حتّي برخي از آن شاگردان با برخوردهاي صحيح افکار شوهران خود را اصلاح کرده و آنان را با مکتب اسلام آشنا نمودند. زينب(س) چنان با دقّت و پشت کار با شاگردان خود کار مي کرد و آنان را مورد تعليم و تربيت قرار مي داد تا در آينده بتوانند نسل ها را با اسلام آشنا سازند.
3ـ ايثار و بخشش: يکي ديگر از صفات حسنه انسان هاي برتر، مقدّم داشتن ديگران بر خود است. امام علي(ع) فرمود: «الايثار اعلي الايمان ايثار بالاترين درجه ايمان است.» و فرمود: «الايثار اعلي الاحسان ايثار برترين احسان است.» و امام حسين(ع) که خود معصوم و واسطه فيض الهي است هنگام وداع به خواهر عابده اش مي فرمايد: يا اختاه لاتنسينّي في نافلة الليل؛ خواهرجان! مرا در نماز شب فراموش مکن» همين طور بخشش و انفاق به ديگران از بارزترين مصداق هاي ايثار، و نشانه کمال نفس و خيرخواهي انسان است. زينب مجلّله هم در ايثار و از خود گذشتگي، و هم انفاق و دستگيري از فقرا، گوي سبقت را از ديگران ربوده است. از ايثار اوست که براي حفظ جان اسرا و کودکان خطر را به جان خود مي خريد، و در تمام صحنه ها ديگران را بر خود مقدّم مي داشت. او در ماجراي کربلا حتي از سهميه آب خويش استفاده نمي کرد و آن را به کودکان مي داد. در بين راه کوفه و شام با اين که خود گرسنه و تشنه بود، ايثار را به بند کشيد و آن را شرمنده ساخت چنان که امام سجّاد (ع) مي فرمايد: «انّها کانت تقسّم مايصيبها من الطّعام علي الاطفال لانّ القوم کانوا يدفعون لکلّ واحدٍ منّارغيفاً من الخبز في اليوم و اللّيلة عمّه ام زينب(در مدّت اسارت) غذايي را که به عنوان سهميه و جيره مي دادند بين بچّه ها تقسيم مي کرد. چون آن ها در هر شبانه روز به هر يک از ما يک قرص نان مي داند.» او نه تنها در بزرگي ايثار داشت که در کودکي نيز اهل ايثار بود. شبي اميرمؤمنان علي(ع) مهماني را به خانه آورد چون آن مرد شام نخورده بود، علي(ع) به همسرش فرمود: فاطمه جان! آيا غذايي براي مهمان داريم؟ چيزي در خانه نداريم، فقط يک قرص نان، سهم دخترم زينب(س) است. زينب که کودکي بيش نبود، گفتگوي پدر و مادرش را شنيد، بي درنگ از رختخواب برخاست نزد مادر آمد و گفت: مادر جان! غذاي مرا به مهمان بده من صبر مي کنم! علي(ع) و فاطمه(س) از اين رفتار دخترشان بسيار خشنود شدند. او حتي تازيانه ها را به جان مي خريد و نمي گذاشت بر بازوي کودکان اصابت کند. امّا انفاق او به فقرا نيز زبانزد مردم آن زمان بود. و هم چون پدر بزرگوارش اميرمؤمنان علي(ع) کمک هاي خود را مخفيانه و به دور از چشم ديگران انجام مي داد تا باعث شرمندگي و خجالت نيازمندان نشود. آن بانو بارها و بارها به نزديکان و آشنايان خود اين موضوع را سفارش مي کرد که نبايد به آبروي نيازمندان و فقرا لطمه اي وارد شود و آنان در جامعه احساس حقارت و کوچکي کنند.» مورخان مي گويند: بعضي روزها فقرا و بينوايان چنان به در خانه دختر علي(ع) پناه مي آوردند، و تجمّع مي کردند که غلامان و کنيزان خانه آن ها را پراکنده مي ساختند، ولي همين که زينب(س) از راه مي رسيد، همه آنان را اطراف خود جمع مي کرد و به يکايک مشکلات و گرفتاريشان رسيدگي و باري از دوش شان برمي داشت.
4ـ روحيه بخشي: در تمام دوران زندگي و فراز و نشيب هاي آن، مخصوصاً در حوادث تلخ و مسافرت ها آن چه بيش از هر چيز براي انسان لازم و کارساز است روحيه و دلگرمي است. اگر انسان براي کارهاي مهم و حساس زندگي روحيه نداشته باشد، آن کار با موفقيت انجام نشده و به نتيجه نخواهد رسيد و چه بسا که با شکست نيز مواجه شود. زن هم در سطح جامعه و هم در خانواده در بخش روحيه بخشي همسر و فرزندان و زيردستان مي تواند نقش مهمي ايفا کند. يکي از بارزترين اوصاف کمالي زينب(س) روحيه بخشي اوست. او بعد از شهادت مادر روحيه بخش پدر و برادران بود، و در شهادت پدر و سپس برادرش امام حسن(ع) نقش مهمّي را براي تسلّاي بازماندگان ايفا مي کرد. پس از شهادت امام حسين(ع) و در طول دوران اسارت، اين صفت نيکوي زينب(س) بيشتر ظهور و بروز کرد. او پيوسته ياور غمديدگان و پناه اسيران، و روحيه بخش مصيبت ديدگان بود. از گودي قتلگاه تا کوچه هاي تنگ و تاريک کوفه، از مجلس ابن زياد تا ستمکده يزيد، همه جا فرشته نجات اسرا بود. او حتّي تسلّي بخش دل امام سجاد(ع) نيز بود. از جمله به امام سجاد گفت: لايجزعنّک ماتري فواللّه انّ ذلک لعهد من رسول اللّه(ص) الي جدّک و ابيک و عمّک؛ «اي پسر برادر!» آن چه مي بيني(از شهادت پدر و برادران و اسارت) تو را بي تاب نسازد، به خدا سوگند! اين عهد رسول خدا(ص) از جدّ و پدر و عمويت مي باشد. راستي وجود با برکت زينب(س) براي کاروان اسرا که متشکل از 72 نفر زن و کودک بود سخت روحيه بخش بود، هرجا غم ها و طعنه ها بيش از حد آنان را آزار مي داد به زينب پناه مي بردند.
5ـ عبادت و بندگي: از مهم ترين نيازهاي هر انساني مخصوصاً قشر بانوان که نياز به سکونت و آرامش بيشتري دارند، عبادت و بندگي خداوند انسان را تا اوج کمالات پرواز مي دهد. امّا عبادات و بندگي يک زن علاوه بر آن که خود او را به کمالات و قرب الهي ترقّي مي دهد مي تواند بر فرزندان و همسرش تأثير شگرفي داشته، و از اين طريق کل جامعه را به سوي سعادت سوق دهد، چرا که هدف از آفرينش و خلقت انسان رسيدن به قلّه کمال بندگي است: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون؛ من جن و انس را نيافريدم جز براي اين که عبادت کنند.» زينب(س) نيز از عابدان روزگار و عاشقان عبادت و شب زنده داري بود. او هم چون مادرش فاطمه(س) نماز خود را اوّل وقت به جا مي آورد و در انجام آن بسيار دقّت داشت. اگر هنگام کار بود، کار را رها کرده، نماز را به جا آورده و بعد از آن اقدام مي کرد. چنان غرق در نماز و عبادت مي شد گويا در اين دنيا نيست، و تمام توجّه خود را به معبود يکتاي خويش متوجه مي نمود. علاوه بر نمازهاي واجب آن بانوي عابده، اهل تهجد و شب زنده داري و تلاوت قرآن بود. امام سجاد(ع) مي فرمايد: «انّ عمّتي زينب کانت تؤدّي صلواتها من قيام الفرائض و النّوافل عند مسيرنا من الکوفة الي الشّام و في بعض منازل کانت تصلّي من جلوسٍ لشدّة الجوع و الضّعف؛ عمّه ام زينب در مسير کوفه تا شام همه نمازهاي واجب و مستحب را اقامه مي نمود و در بعض منازل به خاطر شدّت گرسنگي و ضعف، نشسته اداي تکليف مي کرد.» آن بانوي مکّرمه در حساس ترين شب زندگي، شب هجران از حسين(ع) و برادران، شب اسارت و غربت، شب آوارگي، شب دود و خون و ترس و وحشت و تنهايي،... تهجد و شب زنده داريش را ترک نکرد. از فاطمه بنت الحسين(ع) نقل شده است که فرمود: «و امّا عمّتي زينب فانّها لم تزل قائمةٌ في تلک اللّيلة اي عاشرةٍ من المحرّم في محرابها تستغيث الي ربّها و ماهدأت لنا عين و لاسکنت لنازمرةٌ؛ عمّه ام زينب(س) در تمام شب عاشورا در محراب خويش ايستاده و به پروردگارش استغاثه مي کرد. در آن شب هيچ يک از ما نخوابيد و صداي ناله ما قطع نشد.» امام حسين(ع) که خود معصوم و واسطه فيض الهي است هنگام وداع به خواهر عابده اش مي فرمايد: يا اختاه لاتنسينّي في نافلة الليل؛ خواهرجان! مرا در نماز شب فراموش مکن» اين نشان از آن دارد که اين خواهر، به قلّه رفيع بندگي و پرستش راه يافته و به حکمت و هدف آفرينش دست يازيده است.
نويسنده: حجة الاسلام سيد جواد حسيني،منبع: سايت حوزه