همسر فرعون و حضرت مریم ، الگوهاي زنان

قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد و درباره آنها چنین مى‏فرماید:

"و ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ آمَنُوا امرَاَةَ فِرعَونَ اذ قالَتْ رَبِّ ابْنِِ لِی عِندَكَ بَیتاً فِی الجَنّةِ و نَجِّنی مِن فِرعَونَ و عَمَلِهِ و نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمِین (3)؛براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت ‏براى من خانه‏اى بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات‌بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.

تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است و جامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید: «و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون‏.»

بلكه مى‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است.و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون؛ یك چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى: انَا رَبّكُم الاَعلى (4)؛پروردگار بزرگتر شما منم.

ادامه نوشته

صیانه، بانوی شایسته حکومت مهدوی

«صيانه ماشطه»، آرايشگر دختر فرعون و همسر حزقیل (مردى كه در قرآن كريم، از او به عنوان «مؤمن آل فرعون‏» ياد شده) بود. 1
اين بانو، در ثبات ايمان و صبر و تحمل، كارى كرد كه نظير آن در تاريخ، كمتر ديده شده است. در كتاب «خصائص الفاطميه‏» روايت شده كه در دولت حقّه امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) سيزده زن براى معالجه‏ مجروحان، به دنيا رجعت مى‏كنند؛ كه يكى از آن‏ها صيانه ماشطه‏ است. در اینجا به گوشه‌ای از زندگی این بانوی بزرگوار اشاره می‌کنیم:
روزى صيانه مشغول آرايش و شانه كردن موى دختر فرعون بود. ناگاه شانه از دست او افتاد خم شد و هنگام برداشتن آن، گفت: «بسم الله‏». دختر فرعون به او گفت: «آيا پدر مرا مى‏گويى؟» صيانه گفت: «خير، بلكه كسى را مى‏گويم كه پروردگار من و پروردگار تو و پدر توست». دختر فرعون گفت: «حتماً اين حرف تو را به پدرم خواهم گفت». صيانه هم گفت: «بگو، من هيچ ترسى ندارم».
ادامه نوشته

همسر ابراهیم خلیل (ع)

در داستان ابراهیم خلیل سلام اللّه علیه همان گونه که خلیل اللّه با فرشته ها سخن می گوید ، و بشارت ملائکه را دریافت می دارد همسر او نیز با فرشته ها سخن گفته وبشارت ملائکه را دریافت می کند .

ذات اقدس آله در زمان کهولت و پیری خلیل اللّه ، به او بشارت فرزندی آگاه داد . که این بشارت الهی ، به همان شکلی که توسط ملائکه به آن حضرت ، ابلاغ شد ، به همان صورت ، به همسر او نیز اعلام گردید . یعنی اگر پدر اسحاق بشارت دریافت کرد مادر اسحاق نیز بشارت ملائکه را دریافت نمود . هنگامی که ملائکه به حضرت ابراهیم ، بشارت فرزندیآگاه دادند ، گفتند :

فبشّرناه بغلام حلیم(1)

ابراهیم سلام اللّه علیه فرمود :

ابشّرتمونی علی ان مسّنی الکبر فبم تبشّرون(2)

آیا به من نوید می دهید در حالی که مرا پیری رسیده است ؟ حضرت این سخن را به عنوان « استبعاد » نفرمود . بلکه به عنوان « استعجاب » گفت . معنای استعجاب آن است که انسان به لحاظ تازه و شگفت انگیز بودن واقعه ای با دید تعجب بدان می نگرد . در این جا ابراهیم خلیل (ع) عرض کرد : خدایا من نه تنها پیر شده ام بلکه ، پیری به سراغ من آمده است . یعنی یک وقت انسان پیر می شود و دوران شیخوخت را می گذراند و می گوید « قد بلغت من الکبر » (3)یعنی من ، به پیری رسیدم . ولی زمانی از پیری نیز می گذرد و به دوران فرتوتی پای می نهد که در این حال می گوید « قد بلغنی الکبر » (4)یعنی پیری ، به سراغ من آمده است ، پس چه بشارتی به من می دهید ؟ فرشته ها گفتند :

بشّرناک بالحق فلا تکن من القانطین(5)

ادامه نوشته

مقام ویژه مریم علیها السلام

نمونه چهارمی را که قرآن بیان می کند حضرت مریم است . خداوند پس از معرفی همسر فرعون به عنوان الگوی انسانهای مؤمن در آیه بعد برای گرامیداشت مقام خاص مریم می فرماید :

و مریم ابنت عمران الّتی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربّها وکتبه وکانت من القانتین(16) و مریم دختر عمران را ، که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و کتابهای او را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود .

یعنی « و ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا مریم ابنت عمران » و چون مقام مریم ، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یکجا ذکر نکرد ، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود ، برخلاف آن دو کافره که در یکجا ذکر نکرد ، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود ، بر خلاف آن دو کافره که در یک آیه ذکر شدند . حضرت مریم در اثر احصان ، صیانت ، عفّت ودر اثر دریافت آن روح غیبی به جایی رسید که صدّقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین گشت .

از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبی بر می آید که نه مرد نمونه ، نمونه مردان است و نه زن نمونه ، نمونه زنان . ممکن است کشاورز نمونه ، نمونه کشاورزان ، صنعتگر نمونه ، نمونه صنعتگران ، خطاط نمونه ، نمونه خطاطان باشد ، ولی انسان نمونه ، نمونه همه انسانهاست و اختصاصی به زن یا مرد ندارد .

پس در ارزیابی مقام وکمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش کرد . گرچه در تربیت مریم سلام اللّه علیها حضرت زکریا نیز نقش داشت لیکن این امر در مرحله نهایی بود نه در پیدایش ابتدایی ، مادر این بانو لیاقت آن را داشت که مادر پیغمبر بزاید و آن خضوع را داشت که فرزندش را به معبد حقّ اهدا کند ، و این که ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت ، برای آن بود که می دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود .

ادامه نوشته

زن فرعون

قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذکر می کند ، زنان با فضیلتی که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن می شمارد و درباره آنها چنین می فرماید :

و ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت ربّ ابنِ لی عندک بیتاً فی الجنّة و نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظالمین(10)

برای کسانی که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثَل آورده آنگاه که گفت : پروردگارا پیش خود در بهشت برای من خانه ای بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان .

تعبیر قرآن در آیه این نیست که : همسر فرعون نمونه زنان خوب است ، بلکه می فرماید : زن خوب نمونه جامعه اسلامی است و جامعه برین از این زن الگو می گیرد ، نه این که فقط زنان باید از او درس بگیرند .

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمی فرماید : « و ضرب اللّه مثلاً لللاتی امنّ امراة فرعون » بلکه می فرماید : نمونه مردم خوب ، زن فرعون است و ضرب اللّه مثلاً للذین امنوا امراة فرعون یک چنین زنی در خانه ای زندگی می کرد که صاحب آن خانه ادّعای :

انا ربّکم الاعلی(11)

پروردگار بزرگتر شما منم .[156]

داشت و شعار :

ما علمتُ لکم من اله غیری(12)

برای شما خدایی غیر از خودم نمی شناسم.

در سر می پروراند و ادعای انحصار می نمود . ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر می فرماید :

سبّح اسم ربّک الاعلی(13)

تسبیح کن نام پروردگار والای خود را .
ادامه نوشته

سمیه

«سمیه » مادر عمار یاسر، از بانوان بسیار جلیل القدر و بزرگواری است که صدمات و رنج های زیادی را پس از گرویدنش به دین مبین اسلام، در راه خداوند متحمل شد و سرانجام به عنوان اولین بانوی شهید اسلام نام گرفت.

وی، دختر خباط و کنیز ابی حذیفة بن المغیره - رییس قبیله ی بنی مخزوم - بود (1) و در میان کنیزان قریش کنیزی آزاد منش، عاقل و خوش قلب، نمکین و پاکدامن، مانند او وجود نداشته است.

همسرش یاسر، پسر عامر و از اعراب عنسی مذجحی قحطانی یمن بود که همراه دو برادرش «حارث » و «مالک » از یمن به مکه راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشک سالی و فساد اوضاع حکومت یمن، آواره شده بود، پیدا کند.

پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده ی خود مایوس شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیله ی بنی مخزوم - ابی حذیفة بن مغیره - هم پیمان شد. (2)

ابو حذیفه - که مرد مهربان و خوش قلبی بود - از یاسر نگهداری می کرد و یاسر نیز که از اکرام و مرحمت ابو حذیفه برخوردار بود، حداکثر وفاداری و خلوص را نسبت به او ابراز می داشت.

«ابو حذیفه » روزی به فکر هم پیمان عنسی خود افتاد تا برای او همسری انتخاب کند و او را از تنهایی نجات دهد و ضمنا امیدوار بود که خداوند فرزند شایسته ای به او بدهد; بدین جهت «سمیه » دختر خباط را، که شریف ترین و عفیف ترین کنیز وی بود، به ازدواج یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان (احرار) شناخته شوند. طولی نکشید که از این ازدواج مبارک، پسری به نام «عمار» متولد شد.

ادامه نوشته

حضرت سکینه(س)

سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.

سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(1) آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(2)

خواهر سکینه، فاطمه و برادرانش امام زین العابدین، حضرت علی اکبر و عبدالله (علی اصغر) علیهم السلام اند.

رباب کیست؟

رباب همسر گرانقدر امام حسین علیه السلام، مادر عبدالله و سکینه و از زنان شایسته و نامدار تاریخ اسلام است. وی بانویی فاضله و محدّثه بود که همراه امام حسین علیه السلام و فرزندانش در کربلا حضور داشت. وی شاهد شهادت همسر و طفل شیرخواره اش بوده و رنج و مشقّات سفر کربلا را تحمّل نموده است. او وظیفه سنگین خویش را آن طور که مورد رضایت خدا و فرزند پیامبر بود، انجام داد. وی پس از آن به عنوان اسیر همراه دیگر زنان و دختران کاروان حسینی به کوفه و شام برده شد و در نهایت، به مدینه آمد و در آنجا اقامت گزید. رباب که از بهترین زنان عصر خویش بود، نزد امام حسین علیه السلام منزلتی عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وی، به قدری بود که حضرت فرمود:

«من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.»(3)

در مقابل، رباب هم که افتخار همسری امام حسین علیه السلام را داشت، این ارزش را حفظ نمود و بعد از واقعه عاشورا و شهادت همسرش با اینکه خواستگاران فراوانی داشت همه را رد کرد و گفت:

«پس از فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم همسری بر نمی گزینم.»(4)

ادامه نوشته

سوسن؛ مادر امام عسکری(ع)

شناخت و معرّفی «اسوه های آسمانی» نقش بسیار تعیین کننده ای در حیات دنیوی و اخروی انسان ها دارد. لذا بایسته است به زوایای گوناگون زندگی و شخصیّت اُسوگان پرداخته و نوع ارتباط و تأثیر آنان با افراد، زمان، مکان و غیره را مورد بررسی قرار دهیم.

بی تردید نخستین عنصر تأثیر گذار و تأثیرپذیر در زندگی انسان ها، «مادر» بوده و ارتباط عاطفی و تربیتی «فرزند و مادر» از استحکام بیشتر و بهتری برخوردار است. در این نوشتار به زندگی مادر ارجمند امام حسن عسکری علیه السلام می پردازیم؛ باشد که مطالعه آن، بر معرفت و بصیرت همگان بیفزاید و رشد و تعالی را به ارمغان آورد.

نام، کنیه و لقب

در منابع تاریخی و روایی برای مادر گرانقدر امام حسن عسکری علیه السلام چند نام بیان شده، که عبارتند از:

حُدَیْث، حُدَیْثه، حَرْبیّه، سَلیل، سَمانه و سُوسَن.1*

بنا به نوشته عیون المعجزات: «اسم مادر امام علیه السلام ، بر اساس آنچه محدّثان بیان نموده اند، «سلیل» است...»2 در بخشی از صحیفه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ که اسامی مبارک چهارده معصوم علیهم السلام در آن ثبت شده ـ آمده است:

«ابومحمّد الحسن بن علی الرّفیق (الرّقیق) امّه جاریة اسمها سمانة و تکنّی امّ الحسن؛...؛3 مادرش کنیز است، نامش سمانه و کنیه اش امّ الحسن.»

تعدّد نام در بین عرب ها رایج بوده، به ویژه برای کنیزان؛ چرا که ورود آنها به سرزمین غیر مادری یا به خانه مولا و مالک جدید، زمینه نامگذاری و تغییر اسامی را در پی داشته است.4 لذا موّرخان و محدّثان پیش از معرّفی نام این بانوی جلیل القدر، یادآور شده اند که: «و امّه امّ ولد یقال لها...؛ و مادر امام عسکری علیه السلام کنیز و جاریه بود که نامیده شده به...».

البتّه برخی نیز بر این باورند که بیشتر این اسامی، از القاب ایشان است. اکنون زیبنده است که از نام های فوق، یکی را برگزیده، و صفحات زندگی این بانوی والامقام را مطالعه نماییم.

سوسن علیهاالسلام پس از تولّد فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام با کنیه «امّ الحسن» و «امّ ابی محمّد» نامیده شد و با تولّد نوه یگانه اش (حضرت مهدی علیه السلام )، با لقب و عنوان «جدّه» شهرت یافت.

ادامه نوشته

حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در واپسین سال های عمر معاویه، روزگاری که زیاده خواهی های او سایه ای سنگین از فساد و تباهی بر جامعه مسلمین انداخته بود، تولد نوزادی دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادی و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیه السلام) فرا خواند و اشک شوق را مهمان نگاه های منتظر کرد و امام، آرامش کوتاه و زودگذری در سایه خرسندی از مولود خجسته خود پیدا کرد و لبخندی از سرور بر چهره خسته و اندوهگین اش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانه ای که هتاکی به خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیه السلام) سکه رایج شده بود. تزویر و ریاکاری چنان در بافت جامعه نفوذ کرده بود که کسی به چشم های خود نیز اعتماد نداشت. این در حالی بود که سنگینی زخم تمام این معضلات ریشه دار، بر قلب امام وارد می آمد. معاویه اما، با همه فریبکاری و نیرنگی که داشت، در برابر فرشته مرگ، بی چاره و ذلیل می نمود و آن گاه که مرگ گریبانش را گرفت، بی هیچ مقاومتی تسلیم شد و پسر می گسار و شهوت پرست او بر اریکه ای که بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تکیه زد.

در چنین روزگاری بود که صدای زنگ شتران از مقصد مدینه به سوی آینده ای روشن و تابناک به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهای این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار می کشید.

اگر چه بسیاری از منابع تاریخی، نام او را در خاطره خود حفظ نکرده اند، اما دلایل گویایی بر اثبات وجود او در دست است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

نوشتار حاضر، رهاوردی است از چکیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت کرده است و تلاش دارد تا دریچه ای به اقیانوس بی کران درد و رنج دخترک خورشید بگشاید و قطره ای از دریای معرفت و بینش او را در کام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنی است به دلیل نبود منابع کافی و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشته اند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبی که نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داوری در مورد اخبار نقل شده، به گردآوری آن دست یازیده است.

ادامه نوشته

خواهران بهشتی

در این مقاله به شرح حال و ویژگی ها و فضایل اخلاقی چهار بانوی متقدّم در اسلام و ایمان، که از خواص اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله بودند، پرداخته شده است: اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب (جعفر طیّار)، امّ الفضل همسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، سلمی همسر حمزه سیدالشهداء، و میمونه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله که همه از یک مادر متولّد شده بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد آن ها فرمود: «خداوند خواهران مؤمن اهل بهشت را رحمت کند.»

مقدّمه

اندک زمانی پس از آنکه جامعه آلوده به شرک و کفر جاهلی از ظلمت رهایی یافت و خورشید اسلام در جزیرة العرب طلوع کرد و دختران نیز مانند سایر افراد شانس زنده ماندن و زیستن یافتند، فضل الهی بر آن قرار گرفت که این موجود (زن) نیز با ارزش های والای انسانی و آرمان خواه و با عقل و اندیشه برتر، در کنار دیگران روزگار سپری کند. در این میان، بانوان شایسته ای در صحنه پدیدار گشتند که فقط به خاطر دارا بودن ارزش ها و معیارهای دینی در عمق وجودشان، از نزدیک ترین افراد خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شمرده شدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با استفاده از علم غیب الهی، پیش بینی ها و آینده نگری هایی در مورد آنان کردند و مقام آنان را فراتر و بالاتر از دیگر زنان برشمردند. آنان افراد دنیوی نبودند، بلکه زنان بهشتی بودند. آری، در خانواده ای که معیار تربیت، اخلاق اسلامی و ارزش های معنوی باشد، کمتر از این نیز نمی توان انتظار داشت، آن هم در کنار رسول خدا.

آفرین و مرحبا بر مادری که چنین دخترانی تربیت نمود که رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد آنان فرمود: «رَحِم الله اَلاَخَواتِ مِن اهل الجنّةِ...»! به راستی، چقدر زیباست و شاید باورکردنش کمی مشکل! اما یک مادر مگر چگونه چهار دختر خود را پرورش داده بود که پیامبر هر کدام از آن ها را که ملاقات می کرد، می فرمود: «رَحمَ اللهُ الاَخواتِ مِن اهلِ الجنّةِ»؟ سپس نام آن ها را می بردند: «اسماء بنتُ عمیسٍ و کانت تحتَ جعفرِ بن ابی طالبٍ، و سلمی بنت عمیس و کانت تحت حمزة، و میمونةُ بنتُ الحارثِ و کانت تحتَ النبی صلی الله علیه و آله ، و امُّ الفضل بنتُ الحارثِ عندَ العباسِ.»(2)

این خواهران بهشتی که در ایمان و تقوا و عفّت و پاک دامنی، اطاعت از ولیّ امر و دیگر معیارها و ارزش های معنوی، گوی سبقت از دیگران ربوده و به چنین مقام و منزلتی دست یافته بودند پیامبر بهشت را به آنان بشارت دادند و هر گاه یکی از آنان را ملاقات می کردند، نام سه خواهر دیگر را نیز ذکر می نمودند و از آنان به عنوان «اخوات المؤمنات» و یا «اخوات مِن اهلِ الجنة» نام می بردند؛ اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب، سلمی بنت عمیس همسر حمزه، میمونه بنت حارث همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله ، و ام الفضل همسر عبّاس همگی از یک مادر بودند، و چه باسعادت مادری که پیامبر درباره فرزندانش چنین می فرمود.

«بهشت زیر پای مادران است.» پس اگر بگوییم مادر باسعادتی که به فرموده پیامبر چهار دختر بهشتی پرورش داده است، در بهشت اعلی علّیّین با صلحا و ائمّه اطهار علیهم السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله محشور خواهد شد، بیجا نگفته ایم.

ادامه نوشته

نجمه؛ مادر خورشید

با توجه به جایگاه و نقش ممتاز «مادر» در شکل گیری شخصیت و عملکرد انسان، بایسته است سیمای تابناک مادران آسمانی نیز در زندگی معصومان: به تصویر کشیده شود. این نوشتار، به معرّفی بانویی از خاندان عصمت و طهارت:می پردازد.

ارحام مطهّره

ائمّه:در راستای مبارزه با «تبعیض نژادی»| برنامه های گوناگونی به اجرا درآوردند؛ از جمله تربیت بردگان و آزادی آنان در مناسبت های متعدّد . اما آن چه شایان دقت و توجه است، ازدواج ائمّه: با برخی از کنیزان صالح و تولد «امام معصوم» و «امام زادگان» از دامن و نسل آنهاست! و در یک معرّفی گذرا، امامانی که مادرشان کنیز (امّ ولد) بوده – گرچه، برخی جزو شاه زادگان و بزرگ زادگان هستند – عبارتند از: امام سجّاد و امام کاظم تا امام مهدی. چه بسا برای برخی از خوانندگان هضم این مطلب، کمی دشوار باشد؛ اما واقعیت و حقیقت، همان پیوند نور با نور است و اوج پاکی و طهارت!

به عبارت دیگر: همسری و پیوند نکاح با پیامبران و امامان، گرچه شرایطی لازم دارد؛ ولیکن رسیدن به مقام «مادری» - به ویژه تولد معصوم – نیازمند عبور از صافی های گوناگون است. لذا ملاک اصلی، همان کفو، همتایی، همدلی و طهارت روح و دل است.

در نتیجه، انتخاب برخی از کنیزان توسط ائمّه:به عنوان «مادر فرزندان» خود، بیانگر ویژگی های والای روحی و قلبی آنان است.[1]

برای مادر امام رضا علیه السلام - به ویژه در دورة کنیزی – نام ها و القابی بیان شده است؛ همچون: اروی، تکتم، خیزران، سکن، سکینه، سمّان، سمانه، شقراء، صقر، کلیمه و نجمه. البته در هنگام خرید این کنیز توسط اهل بیت: به اسم«تکتم» نامیده می شد و بعد از تولد امام رضا علیه السلام، از سوی امام کاظم علیه السلامبه لقب وکنیة«طاهره» و «امّ البنین» مفتخر گردید. [2]

تعدّد اسامی، بیشتر به مسألة «بردگی» ارتباط دارد؛ زیرا در هر خرید و فروش غلامان و کنیزان، نام آنها توسط مالکان و اربابان تغییر پیدا می کرد.[3]

با این وصف ما نیز از میان اسامی فوق، یکی را برگزیده و به تکمیل مقاله می پردازیم.  در فرازی از حدیث «لوح و صحیفة فاطمه3» آمده است: «ابوالحسن علی بن موسی الرضا، امّه جاریة و اسمها نجمة.»[4] لذا زیبنده است با نام و یاد این بانو – که در «منظومة موسوی و رضوی» ستاره و کوکبی تابناک است – گفتار و نوشتارمان را مزین گردانیم.

ادامه نوشته

فاطمه دختر حسین(ع)

کاروان حسینی آخرین نخلهای مدینه را پشت سر می گذارد و به سوی سرنوشتی مقدس، دل کویر را می شکافت؛ گویی در آن سوی دشتها، آوایی ملکوتی، آن را به سوی خود می خواند. قطار شتر، با نظم خاصی، در پی هم آهسته و آرام، سم بر سینه سخت و تب کرده کویر می کوبیدند و به سوی افق پیش می رفتند. محملهایی زیبا، با پرده هایی رنگارنگ، بر پشت شترها، نهاده شده بود و هماهنگ با قدمهای شتران، چون گهواره ای، از این سو به آن سو می رفت. امام حسین(ع) پیشاپیش کاروان، سوار بر اسبی سفید، چون خورشیدی می درخشید و دلاوری نستوه که قامتش بر پشت اسب، لرزه بر تن دشمنان می انداخت، در طول کاروان، می تاخت، تا ناقه ای از کاروان جدا نیافتد و یا حرامیان بر کاروان نتازند.

در یکی از کجاوه ها، بانویی با ابهت و وقار، در اندیشه ای ژرف، فرو رفته بود و تنها سی بهار، از عمر شریفش، گذشته بود. وجودش در میان کاروان، به ستاره ای می مانست که کاروان کوچک حسین(ع) را زینت بخشیده بود. همه مردم مدینه از فضل و شرافتش، سخن می گفتند و در علم و دانش اندوزی بر بسیاری از دانشمندان عصر خود، پیشی گرفته بود. علم حدیث را به خوبی می دانست و در ورع و پرهیزگاری، شهره آفاق بود، تا آنجا که پدرش پیرامون او می فرمود:

«آیا در اسلام کسی را [همانند فاطمه[ می توان یافت که تمامی شب را به عبادت بگذراند.»

ادامه نوشته

فاطمه بنت اسد علیهاالسلام

شخصیت والا و برتر فاطمه بنت اسد علیهاالسلام از بانوان مجاهد و مهاجر صدر اسلام از دو زاویه حقوقی و حقیقی مورد توجه است: نقش ایشان نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تربیت حضرت علی علیه السلام . علاوه بر این، از ابعاد و ساحت های معرفتی، ولایی، جهادی و حضور و ظهور در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایشان نیز سخن به میان می آید. از جمله ایمان آگاهانه، بصیرت در دین و پایداری در حفظ و گسترش ارزش های اسلامی، تقرّب وجودی و ایدئولوژیکی ایشان به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام ، زن نمونه بودن، برخورداری از عقلانیت و معنویت گرایی.

مقدّمه

شناخت تحلیلی و فراگیر شخصیت والای فاطمه بنت اسد علیهاالسلام از دو جهت ضروری است:

الف. از زنان نمونه صدر اسلام و الگوی ایمان، جهاد در راه خدا، هجرت، بصیرت و صبر در عرصه های ایدئولوژیکی و سیاسی و اجتماعی است.

ب. مادری نمونه، تأثیرگذار و کارآمد در کانون خانواده و اجتماع است، آن هم مادرِ مرکز حقیقت، فلک حکمت، منبع معرفت و تجسّم عدالت در ساحت های عقلانی، اخلاقی و اجتماعی؛ یعنی قطب عارفان، امیرمؤمنان، پیشوای پارسایان، الگوی مجاهدان، اسوه عابدان و زاهدان حضرت علی علیه السلام ، که مردم داری و حکمت و حکومت از امتیازات برجسته و منحصر به فرد ایشان می باشد و جامعه اسلامی و بشری هماره، بخصوص در عصر جدید، محتاج و مشتاق چنین اسوه های جاودانه انسانی است که فراتر از زمان و زمین و زبان توانسته است نقش مهم و تعیین کننده ای در تاریخ ایفا نماید.

ادامه نوشته

دختر حرث بن عبدالمطلب

نمونه دیگر دختر حرث بن عبدالمطلب بن هاشم است که معاصر معاویه بود و همانند سایر اصحاب علی سلام الله علیه از مکتب والای علوی حمایت و دفاع می کرد. روزی معاویه با عمرو عاص و مروان نشسته بود، این بانو در حالی که سن زیادی را گذرانده بود وارد شد. معاویه از او سؤال کرد: شما در چه شرایطی به سر می برید؟ گفت: ما با هیئت حاکمه ای روبرو هستیم که کفران نعمت کرده است و نسبت به ما بد رفتاری می کند. اما:

«کلمتنا هی العلیا ونبینا علیه الاف التحیة والثناء هو المنصور فولیتم علینا من بعده وتحتجون بقرابتکم من رسول الله ونحن اقرب الیه منکم وکنا فیکم بمنزلة بنی اسرائیل فی آل فرعون وعلی بن ابی طالب علیه الصلوة والسلام کان من نبینا بمنزلة هارون من موسی وغایتنا الجنة و غایتکم النار». این سخنان را در کمال فصاحت و بلاغت در دربار معاویه انشاء کرد. درباره این بانو گفته اند کسی بود که:

«اذا خطبت اعجزت و اذا تکلمت اوجزت » (1)

اگر خطابه ای ایراد می کرد، دیگران را به عجز وادار می نمود، واگر سخن می گفت، موجز و مختصر حرف می زد. ممکن است کسی خوب، حرف بزند ولی حرف خوب نداشته باشد اما این بانو پیام خوبی داشت. در آغاز خطبه گفت کلمتنا هی العلیا، چون:

و کلمة الله هی العلیا (2)، یعنی: منطق ما منطق خداست و چنین منطقی همواره عالی و پیروز و ظفرمند است

«و نبینا هو المنصور»، ذات اقدس اله، هم از اعتلای کلمه خود سخن گفته و هم از منصور بودن رسولان خود خبر داده است که:

کتب الله لاغلبن انا و رسلی (3)، من مقرر کرده ام که دین من و پیام آوران و حافظان دین من، از نصرت خاص برخوردار باشند. این بانوی شجاع در ادامه سخنش می گوید: «فولیتم علینا بغیر حق » شما ظالمانه بر ما حکومت می کنید، در صورتی که سند ولایت شما، که قرابت به رسول خدا صلی الله علیه و اله است، به نام ماست، ما به رسول اکرم صلی الله علیه و اله از شما نزدیک تریم. و ما متاسفانه در حکومت شما همانند بنی اسرائیل در میان آل فرعون، به سر می بریم. یعنی شما چون آل فرعون هستید، و ما چون بنی اسرائیل مستضعف و محرومیم.

و منزلت علی بن ابی طالب سلام الله علیه نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه و اله، منزلت هارون است نسبت به موسی علیه السلام.

ادامه نوشته

خنساء

یکی از زنان عرب «خنساء» است که می نویسند از نوادگان «امرء القیس » شاعر مشهور است و از شعرای عهد خلیفه دوم ثبت شده است. او مرثیه های بلندی درباره برادرانش «معاویه و صخر» که در یکی از جنگها کشته شده بودند می سرود، منتها بعد از قتل صخر او داغدارتر شد، زیرا صخر بخشنده تر و دلسوزتر بود و در تنگناهای مالی یاریش می نمود، چون این بانو، همسر قمار بازی داشت که محصول زندگی خود را می باخت و صخر چندین بار حیثیت این خواهر را حفظ کرده بود. شعرهای او در رثای برادرانش زبانزد ادیبان است، نه قبل از او ونه بعد از وی زنی به عظمت این بانو شعر نگفته است.

وقتی از ادیبان نامور عرب سؤال می شود که خنساء در چه پایگاهی از ادبیات ست سخنان بلندی دارند. به جریر گفته شد: شاعرترین شخص کیست؟ «من اشعر الناس؟ » گفت: «انا لولا هذه » یعنی اگر خنساء نبود می گفتم: شاعرترین مردم این عصر من هستم. بشار می گفت: زنی تاکنون بدون نقص ادبی شعر نگفته است مگر این بانو. و روزی به بشار گفتند: اگر زن به مقام سرایندگی بنام، نمی رسد پس نظرت درباره خنساء چیست؟ گفت: «تلک فوق الرجال » او بالاتر از شعرای مرد است.

البته اصمعی، لیلای اخلیلیه را بر خنساء ترجیح می داد، ولی از خنساء هم به ظمت یاد می کرد. مبرد می گفت: «کانت الخنساء ولیلی فائقتین فی اشعارهما» لیلای اخلیلیه و خنساء بر اکثر شعرا برتر و فائق هستند.

ادامه نوشته

ام الخیر

دختر حریش بن سراقه به عنوان «ام الخیر» که از زنان نامدار صدر اسلام است، او از قدرت تکلم بالایی برخوردار و خطیب بلیغی شمرده می شد، و از زنان به نام عرب بود که در کوفه زندگی می کرد، او زنی نبود که در مدینه رشد یافته باشد، چه این که اگر زنی از مدینه بر می خاست، امکان داشت گفته شود که، مکتب رسول خدا صلی الله علیه و اله و مکتب فاطمه زهرا وعلی بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، امام سجاد ودیگر ائمه علیهم الصلوة والسلام را دیده و درس گرفته است. ولی این زن از کوفه برخاست که فقط، علی بن ابی طالب سلام الله علیه را درک نموده و کوفه نیز در زمان آن حضرت مهد دین شد وگرنه قبلا سابقه ای چندان نداشت.

معاویه نامه ای برای والی خود در کوفه نوشت، ودر ضمن نامه از او خواست که وسایل سفر ام الخیر را فراهم نموده او را تجهیز کند واز کوفه به شام بفرستد، ضمنا به والی تاکید نمود که تصمیم گیری من در مورد تو مبنی بر گزارشی است که این زن می دهد «واعلمه انه مجازیه به الخیر خیرا وبالشر شرا بقولها فیه » اگر از تو شاکی بود، من درباره تو کیفر تلخ تعیین می کنم، و اگر از تو راضی بود، و گزارش مطلوب داد، پاداش خوبی برای تو در نظر می گیرم، والی کوفه به حضور این زن آمد و نامه را برای او خواند و گفت: معاویه شما را دعوت نموده و به حضور طلبیده است. این بانو در جواب گفت: «اما فغیر زائغة عن طاعته ولامعتلة بکذب » گفت من نسبت به ملاقات با معاویه بی رغبت نیستم و انحرافی در نظم و اطاعت هم ندارم و قصد بهانه دروغ آوردن نیز ندارم.

والی کوفه وسیله سفر این زن را از کوفه به شام فراهم کرد و هنگام بدرقه وخدا حافظی به این بانو گفت: ای ام الخیر، معاویه برای من نوشته است که مبنای تصمیم گیریش نسبت به تعیین پاداش یا کیفر من، گزارش تو خواهد بود. وتوقع اشت با این بیان، زن توصیه ای به نفع او در دربار معاویه بکند اما این بانو در جواب او گفت: «یا هذا لایطمعک برک بی ان اسرک بباطل ولا یؤیسک معرفتی بک ان اقول فیک غیر الحق » .

ادامه نوشته

سوده همدانی

سوده همدانی بعد از رحلت علی بن ابی طالب صلوات الله وسلامه علیه در اثر واقعه اندوهباری ستمگری های بسر بن ارطاه به عزم شکایت به دربار امویان رفت و با معاویه سخن گفت. وقتی معاویه این بانو را شناخت گفت: تو همان نیستی که در تشجیع برادرانت در جنگی که علی بن ابی طالب، علیه اموی داشت شعر می خواندی و آنها را تحریک می کردی؟

سوده گفت: «دع عنک تذکار ما قد نسی، مات الراس » یعنی گذشته ها را رها کن. آن که رهبر این گروه بود رحلت کرده است وپیشگامان نیز رفتند و دنباله روها هم منقطع شدند و اثری دیگر از آنها نیست.

معاویه گفت: حضور برادرت در آن جنگ یک امر عادی نبوده او جزو سلحشوران نام آور جنگ علوی بود و تو او را با اشعارت تشجیع می کردی. سپس معاویه اشعاری را که سوده در آن موقع خوانده بود، خواند:

وانصر علیا والحسین ورهطه واقصد لهند وابنها بهوان

سوده مجددا گفت از آن گذشته ها صرف نظر کن. معاویه گفت حاجتت چیست وبرای چه آمدی؟ گفت: کسی که مسؤولیت اداره جامعه را به عهده گرفته است، در دستگاه قسط و عدل اله مسؤول است و نباید به خلقی ستم بشود و حق خدا ضایع بشود، بسر بن ارطاة که نماینده شماست و به دیار ما آمده است نه حق خلق را رعایت می کند، اگر او را عزل کنی ما آرام خواهیم بود، و اگر عزل نکردی، ممکن است علیه تو بشوریم و قیام کنیم. معاویه که خوی درندگی و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت ما را به قیام تهدید می کنی، آیا می خواهی تو را با وضع دردناکی از همین جا پیش همان حاکم بفرستیم تا او درباره تو تصمیم بگیرد؟ آنگاه این بانو شعر معروف زیر را خواند:

صلی الاله علی جسم تضمنه قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

یعنی صلوات خدا بر روح کسی که وقتی به قبر رسید، قبر با در بر گرفتن وی، عدل را بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید.

ادامه نوشته

ام ايمن

در رواياتي که مربوط به ياران امام زمان(عج) مي‏ باشد، آمده است که ياران و اصحاب خاص آن حضرت سيصد و سيزده نفر هستند که هم چون کوه در برابر حوادث ايستادگي کرده و همواره همراه ملازم امام‏(عج) هستند. از اين تعداد بعضي افراد هستند که در زمان ظهور زنده هستند و بعضي ديگر افرادي هستند که به فرمان الهي به دنيا رجعت مي‏ کنند و همين طور وارد شده است که تعدادي از اصحاب خاص حضرت از زنان پاک و مقدس مي ‏باشند. يکي از اين روايات، روايت مفضل بن عمر از امام صادق(ع)‏ است که در آن به نام يازده تن از زنان اشاره شده که در زمان ظهور به دنيا رجعت مي ‏کنند و وظيفه آن ها مداواي مجروحين و بيماران و جنگ هاست ‏با اين مضمون که: عن مفضل بن عمر قال: سمعت ابا عبدالله(ع)‏ يقول: «يکن مع القائم ثلاثة عشر امراة. فقلت: و ما يصنع بهن؟ قال: يداوين الجرحي و يقمن علي المرضي کما کان مع رسول الله. قلت: فسمهن لي. قال: القنواء بنت رشيد و ام ايمن و حبابة الوابية و سميه ام عمار بن ياسر و زبيده و ام خالد الاحمسية و ام سعيد الحنيفة و صيانة الماشطة و ام خالد الجهنية‏»؛(1)
از مفضل بن عمر نقل شده که گفت: از امام صادق(ع) شنيدم که مي‏ گويد: «با امام قائم‏(عج) سيزده زن مي ‏باشد. پس گفتم: آن ها چه مسئوليتي به عهده مي ‏گيرند؟ گفت: مجروحان را درمان مي ‏نمايند و از مريض ‏ها پرستاري مي ‏کنند. گفتم: پس آن ها را براي من نام ببريد. فرمودند: قنواء دختر رشيد و ام ايمن و ...
روايات ديگري نيز وجود دارد که تعداد آن ها بر پنجاه نفر مي ‏شمارد: «و يجي‏ء و الله ثلاث مائة و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امرائة يجتمعون بمکة علي غير ميعاد قزعا کقزع الخريف‏».(2)

ادامه نوشته

زينب(س) الگو و قهرمان زنان

زينب(س) دختر زهرا(س) در روز پنجم جمادي الاولي سال پنجم يا ششم هجرت در مدينه منوره ديده به جهان گشود. با اين که معمول است غالباً والدين نام فرزندان خويش را انتخاب مي کنند، ولي در جريان ولادت حضرت زينب(س) علي و زهرا(س) اين کار را به عهده پيامبر اسلام(ص) جدّ بزرگوار آن بانو گذاشتند. پيامبر نيز به دستور آسماني بعد از در آغوش گرفتن و بوسيدن نوزاد اسم او را به امر الهي زينب(زين + اب) که به معناي زينت پدر است انتخاب نمود. او را ام کلثوم کبري، و صديقه صغري نيز مي گويند، از القاب آن حضرت، محدّثه، عالمه و فهيمه بود. او زني عابده، زاهده، عارفه، خطيبه، عفيفه و مديره بود. نسب نبوي، تربيت علوي و لطف خداوندي از او فردي با خصوصيات و صفات برجسته ساخته بود طوري که او را«عقيله بني هاشم» مي گفتند. به همين جهت او نه تنها يک شير زن و به قول معروف قهرمان کربلاست بلکه زني است جامع تمام خصوصيات و ويژگي هاي يک زن شايسته که مي تواند در تمام زمان ها براي تمام زن هاي جامعه بشري، مخصوصاً جوامع اسلامي و علي الخصوص جامعه تشيع به عنوان بهترين الگو مطرح باشد، الگويي که هاله اي از محبّت و احساسات دور او را احاطه کرده بدين جهت به راحتي رفتارها و خصوصيات اخلاقي و عملي او مي تواند در بانوان نفوذ نمايد، و آنان را نيز به سمت و سوي شايستگي و برازندگي بکشاند، آن چه پيش رو داريد گامي است در اين مسير، و مقالي است به اين هدف که با بيان گوشه هايي از اوصاف آن بانوي کمال يافته، بانوان جامعه اسلامي را به آن سمت و سو سوق داد.
ادامه نوشته

حضرت خديجه(س)

شناسنامه خديجه(س):

حضرت خديجه پانزده سال قبل از عام الفيل و شصت و هشت سال قبل از هجرت نبوي در شهر مکه ديده به جهان گشود و پس از شصت و پنج سال زندگي با شرافت و فضيلت سرانجام در تاريخ دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل از هجرت رسول خدا به مدينه به لقاءالله پيوست. نام او خديجه و کنيه اش«ام هند» نام پدرش«خويلد ابن اسد» و نام مادرش«فاطمه دخترزائدة بن الاصم» مي باشد.(۱) پدر و مادر خديجه با چند واسطه به«لوي بن غالب» مي رسد که جدّ اعلاي پيامبر خداست و مادر مادر خديجه«هاله» دختر عبدمناف از اجداد پيامبر اسلام است. بنابراين خديجه هم از طرف پدر و هم از سوي مادرش با پيامبر اسلام هم نسب مي باشد.(۲)

 ازدواج خديجه:

خديجه به وسيله قرابت فاميلي با رسول خدا(ص) از يک طرف و ملاحظه اخلاق حميده او در بازرگاني از طرف ديگر و شنيدن اخبار رسالت از علماي يهود و نصاري از سوي سوم، عاشق دلباخته معنوي پيامبر بود و گاهي در اين راه گريه مي کرد! و در شب هايي خواب به چشم او فرو نمي رفت. و لذا مشکل خود را با پسر عمويش که عالم برجسته نصارا بود در ميان گذاشت، او دعايي نوشت و خديجه آن را زير بالشش گذاشت و شبانه در عالم خواب پيامبر را ديد و آينده برايش روشن شد و چون چشم برگشود ديگر به خواب نرفت و سرانجام کنيزش نفيسه دختر و به قولي خواهرش را به سراغ پيامبر فرستاد و رسماً در خواست ازدواج کرد.(۳) خديجه با تلاش پيگير و تمهيد مقدمات عاقلانه، به ويژه با تدبير پسر عمويش، ورقة بن نوفل، سرانجام به مقصود خود رسيد و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد، آنان در حالي که رسول خدا را با تمام عزت و احترام در ميان گرفته بودند، براي اجراي عقد به حضور خديجه رسيدند و خطبه عقد با يک برنامه جالب اجرا شد و پس از مراسم، يادگار عبدالله در کنار عمويش ابوطالب عازم خانه پيشين گشت، ولي خديجه همراه با مهر و محبت ويژه دامن محمد را گرفت و گفت «سيدي! إلي بيتک فبيتي بيتک و أنا جاريتک!» «اي مولايم! بيا به خانه خودت، خانه من خانه تو است و من نيز کنيز تو هستم.»(۴) خديجه به اين طريق زندگي مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد.

ادامه نوشته