جايگاه ارزشي، اجتماعي و حقوقي زن در جوامع مختلف: زن تا پيش از وضعيت بظاهر مترقي و مطلوب کنوني اش، همواره و همه جا - بجز در قطعاتي کوچک و کوتاه، که در پرتو وحي، ارزش يافته و انسان انگاشته شده - به گونه ها و درجات متفاوت، عنصري غير انساني، نيمه انساني، طفيلي، بدون حق و يا با کمترين حق، فرض شده است. در اين جهت، ملل متمدن هم دست کمي از جوامع بدوي و غير متمدن نداشته اند. نگاهي گذرا به وضعيت زنان در جوامع و قبايل مختلف در طول تاريخ اثبات کننده ي اين مدعا است.

اول: در جوامع غير متمدن:

- در قبايل استراليا، زن حکم حيوان اهلي را داشته که فقط براي دفع شهوت و توليد نسل بکار مي رفته است و سابقا در مواقع قحط و غلاء، زنان را کشته و مي خوردند.
- در آفريقاي مرکزي، مثل اقيانوسيه، زن از غذا خوردن با شوهر ممنوع است. پدر خانواده روي کوچک ترين بهانه اي همسر خود را به حدي مي زند که مشرف به مرگ مي شود.
- در جزاير مارکيز، غذاهاي لذيذ از قبيل گوشت مرغ و خوک، نارگيل و گردو، اغذيه ي الهي ناميده مي شود. اين اطعمه مخصوص خدايان و مردان است. زن ها را در اين غذا ها حقي و طمعي نيست.
- در چين، زن حق غذا خوردن با شوهر و يا پسرانش را نداشته است.
- در بيرماني، شوهران حق دارند زن هاي خود را به خارجي قرض دهند. در موردي که شوهر يا پدر، مقروض باشد، دعوا بر عليه زن اقامه مي شود و ممکن است طلبکار بجاي پول، از زن يا دختر بدهکار استفاده نمايد.
- در هند و بيرماني، شوهر، زن خود را به نام خدمتکار و کنيز مي نامد؛ به عکس، زن بايد او را ارباب، عالي جناب و گاهي خداوندگار خطاب کند.
- در عربستان جاهلي، وضع زنان و دختران بسيار رقت آور بوده است. دختران در نظر پدران، و زنان در نظر شوهران، موجودي ضعيف، بي قيمت و شيء قابل تملک و معامله بوده اند. کشتن دختران در عربستان نشان مي دهد که اختيارات مرد نامحدود بوده و مادر حتي در درون خانه، حق هيچ مداخله اي در ا مر زندگي نداشته است. در بعضي قبايل عرب، دختران تازه زائيده شده را سر مي بريدند، بعضي ها کودک را از بالاي قله به پائين پرتاب مي کردند، بعضي ديگر دختر را به آب غرق مي نمودند يا زنده به گور مي کردند.

دوم: در جوامع متمدن

- در رم پدر مي توانسته تصميم بگيرد که فرزند جديد الولاده بايد بميرد. هم چنين حق داشته به حيات هر يک از اعضاي خانواده، مخصوصا زن خود خاتمه دهد. ترکه و ارث پدر فقط به پسرانش مي رسيد که فرزند حقوقي او هستند. دختران و زن متوفي حقي در ميراث نداشتند. به عکس، فرزند خوانده، مانند فرزند ارث مي برد. در حقوق رم قديم؛ زن و دختر داراي هيچ گونه شخصيت و اختياري نبودند. دختران و زنان بيشتر مانند شيئي مملوک مورد معامله واقع مي شدند. حق مالکيت، معاشرت، رفت و آمد و حتي حق حيات نداشتند. پدر هر وقت صلاح مي دانست مي توانست آن ها را بفروشد و قرض و کرايه دهد و يا بکشد. در انتخاب شوهر، به هيچ وجه نظر زن دخيل نبوده و بدون چون و چرا بايد تسليم شود.
- در يونان، چون منظور از ازدواج، صرفا بقاي نسل خانواده به وسيله ي فرزندان ذکور بوده، بدور انداختن زناني که پسر نمي آوردند مانعي نداشته است. زن شيئي قابل تملک و عنصر توالد و ارضاي شهوات بوده و به هيچ وجه او را شريک مرد و واجد قواي کامل بشري نمي دانسته اند. بسياري از متفکرين معتقد بوده اند که زن داراي روح خالد انساني نيست و به همين مناسبت حق ندارد بعد از وفات شوهر زندگي کند. سوختن زنده زنده با جسد شوهر متوفي، در بعضي نقاط عالم ناشي از همين عقيده است. اين وضعيت رقت آور در غرب هم چنان ادامه داشت تا اين که با ظهور حضرت مسيح(ع) و افکار مذهبي پيروان او و بعدا تأثير اسلام در غرب، بتدريج وضع زنان از صورت شيء قابل تملک، به انسان داراي حق مالکيت و حقوق اجتماعي، تغيير يافت. البته اين تغيير خيلي با تاخير و کندي صورت مي گرفت، به گونه اي که مثلا در کشورهاي اسکانديناوي(سوئد، نروژ، دانمارک) تا همين سده هاي اخير، به دختر مطلقا ارث نمي دادند، و يا آن که هم اکنون نيز، زن پس از ازدواج، نام خانوادگي خويش را از دست داده و به نام شوهرش خوانده مي شود، و اين خود نشاني از باقي مانده هاي نگاه طفيلي وار غرب به زن است.
- در مشرق زمين و ايران قديم نيز وضعيت کمابيش چنين بوده است. دختر در انتخاب شوهر حق اظهار نظر نداشته است، بلکه بايد صد در صد متابعت کند. در جامعه ايراني به دلايل نژاد پرستانه، ازدواج با بيگانه ممنوع بوده است. و افراط در اين مسأله، کار را به جايي کشانده است که براي رهايي از بن بست، ازدواج با محارم مشروع تلقي شده است. ازدواج بهرام چوبين با خواهرش گرديه، نمونه اي از آن است. از سوي ديگر طلاق، بدون هيچ مصلحت شرعي و عقلي و رعايت طرفين امکان پذير بوده است، در ايران قديم نيز مثل روم و يونان، مرد در استفاده از عوايد ملکي و يا دستمزد زنان - حتي بر خلاف رضايت زن - کاملا مختار بوده است، زيرا زن هيچ حق مستقل اقتصادي نداشته است. (1)

سوم: فمينيسم

- اين همه محروميت و اسارت و تبعيض و ستم، بطور طبيعي سبب پيدايش جنبشي زن مدارانه در جهت آزادي هاي زن از يک سو، و برابري و تساوي او با مرد از سوي ديگر، شد که به دليل خاستگاه انفعالي و واکنشي آن، اين بار به نوعي ديگر، زنان را به اسارت کشيد و به آنان ستم نمود. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي نويسد: «نهضتي که در اروپا براي احقاق حقوق پايمال شده زن صورت گرفت به دليل آن که دير(2) به اين فکر افتاده بودند، با دستپاچگي و عجله زيادي انجام گرفت. احساسات مهلت نداد که علم نظر خود را بگويد و راهنما قرار گيرد. از اين رو تر و خشک با يکديگر سوخت. اين نهضت يک سلسله بدبختي هايي را از زن گرفت و حقوق زيادي به او داد و درهاي بسته اي را باز کرد اما در عوض، بدبختي ها و بيچارگي هاي ديگري براي خود زن و براي جامعه بشريت به وجود آورد».(3) افزون بر آن، در جريان همين جنبش نيز دست ناپيداي مرد خودخواه و پول پرست و لذت جوي غربي بشدت مؤثر بود. از يک سو و در شرايط گسترش تکنولوژي و تاسيس کارخانه هاي بزرگ براي دستيابي به نيروي کار ارزان، مالکيت زن را به رسميت شناخت، تا بهتر بتواند از او به عنوان کارگر استفاده کند به همين جهت، بي توجه به ويژگي خاص زنان، آن چنان او را در حقوق کار(و به عبارت بهتر در تکليف کار) همسان و همسنگ مردان پنداشت و کارهاي سنگين صرفا مردانه را در کارخانجات بر او تحميل کرد که فرياد پشيماني اين دسته از زنان غربي را از شعار تساوي حقوقي با مردان، بلند ساخت(4) و از سوي ديگر با فرياد شعار آزادي و رهايي زن، به گونه افراطي، بيش از آن که او را از اسارت مرد آزاد سازند، از قيد و بند اخلاق گسستند. مرد سالاران غربي، حتي براي کامجويي خياباني خويش با نام آزادي آن چنان برنامه ريزي کردند که زنان در کوچه و خيابان، در اداره و کارگاه، با آرايش و خودنمايي لذت مردان را تأمين کنند. نتيجه طبيعي چنين افراطي، فساد گسترده اي است که دامن گير غرب شده است به گونه اي که آن چنان نهاد خانواده را در معرض تزلزل و نابودي قرار داده است که هم اکنون براي انسان سعادت طلب و کمال جوي غربي، سخن از حفظ کيان خانواده، شيرين ترين سخن و بهترين شعار محسوب شده و گوينده ي آن به عنوان انسان مطلوب و ناجي بشر مطرح مي شود. از همين رو، چندي است که مجددا نهضت هاي ديگري به عنوان نهضت دفاع از حقوق زن به راه افتاده است تا از اين ظلم و اسارت جديد جلوگيري کند. چرا که با آن نهضت عجولانه قديم، هم کرامت زن در نتيجه ابتذال اخلاقي از دست رفت و هم در اثر اين بي کرامتي و بي ارزشي، مردان به زنان بي رغبت شده و به هم جنس گرايي روي آورده و در نتيجه نهاد خانواده بشدت آسيب پذير گشت.

زن در اسلام

در اين قسمت موضوع بحث، صنف زن است در برابر صنف مرد، بر خلاف قسمت مربوط به حقوق زن، که بيشتر(و نه کاملا) موضوع بحث عناوين عرضي بر زن موضوع بحث است نه صنف زن، هم چون زن در برابر شوهر، خواهر در برابر برادر، مادر در برابر پدر و...
اول: زن در نگاه انسان شناختي و ارزشي: وقتي از زن در برابر مرد سخن گفته مي شود، چه بسا ممکن است در اولين مرحله، نوعي تقابل و تضاد بين زن و مرد به ذهن خطور کند، اما بايد دانست که هدف از اين مقايسه و مطالعه تطبيقي، تعارف و شناخت بهترين راه تکامل و در نتيجه تعامل و همکاري هر چه بيشتر توسط هر يک از مرد و زن است و نه تقابل وتفاخر و تضاد و در نتيجه نزاع و درگيري و در افتادن به وادي انحطاط. از ديدگاه اسلام، زن و مرد، دو صنف اند از يک نوع و نه دو نوع از يک جنس، و به همين جهت در عين داشتن وحدت نوعيه، هر کدام، از ويژگي هاي خاص خويش برخوردار است. و چه بسا، همين ويژگي ها است که سبب برخي تفاوت هاي حقوقي بين زن و مرد شده است، بي آن که کمترين اختلافي را در انسانيت و ارزش هاي انساني بين آنان پديد آورد. بنابراين مناسب است که در آغاز از وجوه اشتراک زن و مرد سخن گوييم و سپس از وجوه افتراق.

1- اشتراک ها و تساوي ها

يک) زن، انساني هم چون مرد: با مطالعه متون اسلام و بويژه قرآن کريم به خوبي روشن مي شود که از نگاه اسلام، زن انساني است هم چون مرد، با همه ويژگي ها و لوازم انسانيت. از نظر اسلام، اصلا انسانيت انسان، به روح او وابسته است و نه تن او، و روح انساني به مذکر و مؤنث تقسيم نمي شود. اين همساني مرد و زن در برخورداري از انسانيت را، از ابعاد مختلف و گوناگون، در متون ديني مي توان يافت.
- در آفرينش: زن و مرد، در آفرينش کاملا يکسان و مساوي اند، هم نسبت به مبدأ و چگونگي آفرينش و هم نسبت به هدف آفرينش.
- از نظر مبدا آفرينش؛ زن و مرد، هر دو از يک مبدأ و گوهر پديد آمده اند، و اين سخن هم نسبت به اولين انسان، از زن و مرد(آدم و حوا) صادق است و هم نسبت به فرزندان دختر و پسر آنان در ادامه نسل بني آدم. قرآن کريم تصريح مي فرمايد که در نخستين آفرينش، زنان از همان آفريده شده اند که مردان.(5) و امام باقر(ع) نيز در روايتي بر همين نکته تاکيد ورزيده اند.(6) چنان که در ادامه نسل بني آدم، همه آنان را، اعم از زن و مرد، آفريده از يک واقعيت مي داند، واقعيتي که از آن به نام هاي مختلف، هم چون ماء، طين، تراب، طين لازب، نطفه، نطفه امشاج، صلصال من حمأ مسنون، صلصال کالفخار و علق، ياد شده است.
- از نظر هدف آفرينش؛ زن به خاطر همان هدف آفريده شده است که مرد براي آن آفريده شده است. اين همساني، هم نسبت به هدف غايي از آفرينش نوع انسان صادق است و هم نسبت به هدف نزديک مربوط به آفرينش هر يک از دو صنف زن و مرد. از يک سو در برخي آيات قرآن هدف غايي و نهايي آفرينش مطلق انسان و از جمله زن، استکمال او در پرتو عبادت معرفي شده است.(7) و در برخي آيات ديگر به تصريح و به تاکيد، برابري زن و مرد در بهره مندي از مزاياي سلوک راه تکامل و عبوديت و يا ابتلا به عذاب هاي ناشي از مخالفت با اين راه را، اعلام نموده است و سرنوشتي واحد را براي مؤمن و مؤمنه، صالح وصالحه و يا کافر و کافره و مشرک و مشرکه معرفي کرده است.(8) از سوي ديگر، نسبت به هدف نزديک آفرينش هر يک از دو صنف زن و مرد، سکن و آرامش يافتن هر يک را در کنار ديگري، به عنوان هدف معرفي فرموده است.(9) همان طور که زن را آرامش بخش مرد معرفي کرده، آرامش خود او را نيز در کنار مرد تأمين نموده است. لحن آيات قرآن در اين زمينه به گونه اي است که در عين اعلام نياز هر يک از زن و مرد به ديگري، به اصالت و استقلال هر يک از دو صنف اشارت داشته و هيچ صنفي را طفيلي صنف ديگر قرار نمي دهد.
- در ماهيت انساني و لوازم آن: وقتي که زن و مرد در ابعاد مختلف آفرينش، از اصل همساني برخوردار باشند، طبعا بلحاظ برخورداري از ماهيت انساني و لوازم آن نيز يکسان بوده و از ارزش مساوي بهره مند خواهند بود و هيچ کدام موجودي درجه دوم تلقي نخواهد شد.
- در داشتن استعدادها و امکانات: نتيجه طبيعي همانندي زن و مرد در آفرينش و اتحاد در ماهيت انساني، آن است که هر دو براي رسيدن به تکامل و هدف نهايي آفرينش انسان، از استعدادها و امکانات يکساني برخوردارند و زن و يا مرد بودن، موجب هيچ گونه مزيت و يا محروميتي نمي شود، هر دو از روح الهي(10) بهره مندند و هر دو از ساختاري معتدل برخوردار.(11) هر دو داراي ابزار شناختي و ادراکي يکساني هستند (12) و نهاد هر دو بر فطرت الهي(13) سرشته شده است. هر دو حامل امانت الهي (14) و هر دو داراي وجدان اخلاقي اند(15) آسمان و زمين و آن چه در آن است، خورشيد و ماه و شب و روز به يکسان مسخر هر دو قرار داده شده است(16) و هر دو يکسان از تعليم الهي(17) و نعمت بيان(18) بهره مندند و بالاخره هر دو همانند هم و در کنار هم مخاطب خداوند و پيامبران و بهره مند از هدايت آنان قرار گرفته اند.(19)
- در موانع راه تکامل: موانعي که بر سر راه تکامل هر يک از زن و مرد قرار دارد نيز يکسان است و از اين جهت بين آن دو اختلافي نيست، به عنوان مثال، قرآن کريم، همراه با ذکر مصاديق مختلفي، نفس حيواني(20) و شيطان(21) را به يک گونه به عنوان موانع راه تکامل مرد و زن معرفي مي کند.
دوم) زن، با ارزشي هم چون مرد: لازمه قهري و نتيجه طبيعي تساوي و يکساني مرد و زن در آفرينش و ماهيت انساني و برخورداري از استعدادها و امکانات مساوي، و امکان برابر در پيمودن راه تکامل، تساوي ارزشي زن و مرد است. زن با کسب کمالات، به همان سان ارجمند خواهد بود که مرد؛ و با کسب رذايل، همان گونه ضد ارزش خواهد شد که مرد. و اين، افزون بر آن ارزش ذاتي است که هر دو بلحاظ بهره مندي از روح الهي، به يکسان از آن بهره مندند. در اين جا سخن از ارزش ها و يا ضد ارزش هاي اکتسابي است. زنان در بهره مندي از ارزش هايي هم چون: ايمان، سبقت در ايمان، عمل صالح، تقوا، هجرت، علم و دانش و... با مردان تفاوتي ندارند، چنان که در انحطاط ناشي از کسب رذايلي چون: کفر، شرک و نفاق با مرد اختلافي ندارند.(22) هر چند عموم و اطلاق خطابات و بيانات قرآني، بيانگر اين تساوي ارزشي يا ضد ارزشي است ولي در عين حال براي رفع هر گونه ابهام، نه تنها قرآن کريم در بسياري از موارد به تفصيل اما به يکسان از مردان و زنان بهره مند از اين اوصاف ارزشي يا ضد ارزشي نام مي برد(23) بلکه در هنگام ارائه الگوهاي مثبت و منفي، از زنان نيک و بد، در کنار مردان نيک و بد ياد مي کند و به عنوان مثال، از حضرت حوا همسر حضرت آدم، ساره همسر حضرت ابراهيم، مادر يحياي پيامبر همسر حضرت زکريا، مادر مريم همسر عمران، حضرت مريم مادر حضرت عيسي، مادر و خواهر حضرت موسي، آسيه همسر فرعون مصر، دختران شعيب پيامبر و بلقيس ملکه سبا به نيکي ياد مي کند و در برابر، از زن نوح، زن لوط و زن ابي لهب به زشتي نام مي برد، و در اين مسير تا بدانجا پيش مي رود که زناني پاک و مؤمن، هم چون آسيه و مريم را به عنوان الگوي مؤمنين(24) و زناني هم چون همسر نوح و همسر لوط(25) را به عنوان الگوي کافرين معرفي مي فرمايد و با اين معرفي، استقلال شخصيت وي را نيز - چه مثبت و چه منفي - به نمايش مي گذارد.
2- ويژگي ها و تفاوت ها

هر چند گرايشات افراطي به تساوي حقوقي زن و مرد از يک سو، و ظلم تاريخي وارد بر زنان از سوي ديگر، ممکن است سخن گفتن از تفاوت هاي زن و مرد را با مشکل و قضاوت پيشيني منفي روبرو سازد، اما حقيقت آن است که واقعيات عيني تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند، و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمي و بدني و هم از نظر روحي و عاطفي آنقدر روشن است که انکار آن، هم چون انکار بديهيات است. البته واضح است که سوء استفاده مردان از اين تفاوت هاي طبيعي و ذاتي هرگز نمي تواند دليلي بر نفي و انکار اين تفاوت ها باشد، بلکه بر عکس، فقط با شناخت اين تفاوت ها است که مي توان به تنظيم روابط حقوقي عادلانه اي متناسب با اين واقعيات براي زن و مرد ا قدام نمود. تفاوت زن و مرد - چه به صورت درست و چه به صورت نادرست - از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اي هم چون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونه اي ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژي، روان شناسي و جامعه شناسي قرار دارد. قبل از بيان برخي از اين ويژگي ها و تفاوت ها بايد به اين نکته ي مهم توجه داشت که از ديدگاه اسلام«اين تفاوت ها به هيچ وجه به اين که مرد يا زن جنس برتر است و ديگري جنس پائين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست. قانون خلقت از اين تفاوت ها منظور ديگري داشته است قانون خلقت اين تفاوت ها را براي اين به وجود آورده است که پيوند خانوادگي زن و مرد را محکم تر کند و شالوده وحدت آن ها را بهتر بريزد. قانون خلقت اين تفاوت ها را به اين منظور ايجاد کرده است که به دست خود، حقوق و وظائف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم کند. قانون خلقت تفاوت هاي زن و مرد را به منظوري شبيه اختلافات ميان اعضاي يک بدن ايجاد کرده است. اگر قانون خلقت هر يک از چشم و گوش و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصي قرار داده است نه از آن جهت است که با دو چشم به آن ها نگاه مي کرده و نظر تبعيض داشته و به يکي نسبت به ديگري جفا روا داشته است»(26). خلاصه آن که اين نوع اختلافات بين زن و مرد، تأثيري در ماهيت و ارزش هاي انساني آن ها نداشته، بلکه آيتي از حکمت آفريدگار است. تفاوتي حکيمانه و تناسبي سازگارانه است که نوع انسان را به دو صنف زن و مرد تقسيم مي کند تا هر يک مکمل وجود ديگري شود نه آن که موجب قضاوتي ارزش گذارانه و يا تبعيضي ظالمانه در حقوق گردد. پس از بيان اين مقدمه اينک به بيان برخي از مهم ترين ويژگي ها و تفاوت هاي زن و مرد مي پردازيم:

يک) ويژگي ها و تفاوت هاي جسمي و بدني: يکي از اختلافات جسمي مرد و زن، اختلافات اندامي مربوط به توليد نسل است. بر اساس اين اختلاف طبيعي، نقش پدر در تولد فرزند بسيار ضعيف تر و کم اهميت تر از نقش مادر است که مي بايست در مدتي طولاني نزديک به 9 ماه جنين را پرورش دهد و اين بار سنگين و امانت بزرگ را با همه عوارضي که دارد با خود حمل کند. اختلاف اندامي ديگر به تغذيه فرزند مربوط مي شود، زن به گونه اي آفريده شده است که بطور طبيعي قادر است فرزند خود را در دو مرحله به بهترين شکل تغذيه کند و بهترين و مناسب ترين غذاها را در اختيار او قرار دهد، يکي مرحله جنيني و تغذيه جنين از خون مادر، و ديگري مرحله پس از تولد و تغذيه طفل از شير مادر. سومين اختلاف جسمي مرد و زن - در وجه غالب - به قدرت و نيروي بدني و چگونگي رشد مربوط مي شود. اختلافات ديگر؛ از اين قرار است: « مرد بطور متوسط درشت اندام تر است و زن کوچک اندام تر، مرد بلند قدتر است و زن کوتاه تر، مرد خشن تر است و زن ظريف تر، صداي مرد کلفت و خشن تر و صداي زن نازک تر و لطيف تر، رشد بدني زن سريع تر و رشد بدني مرد بطيء تر است، حتي گفته مي شود جنين دختر از جنين پسر، سريع تر رشد مي کند. رشد عقلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است. مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها از مقاومت مرد بيشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ مي رسد و زودتر از مرد هم از نظر توليد مثل از کار مي افتد دختر زودتر از پسر به سخن مي آيد. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموعه بدن، مغز زن بزرگتر است. ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري از ريه زن است، ضربان قلب زن، از ضربان قلب مرد سريع تر است.»(27)

دو) ويژگي ها و تفاوت هاي روحي و عاطفي: اين تفاوت ها دو گونه است: کمي و کيفي. مقصود از تفاوت هاي کمي آن دسته از ويژگي هايي است که هر يک از زن و مرد، به دليل انسان بودن از آن برخوردارند و از اين جهت مطلق اند و در آن تضايفي نيست. ولي در مقدار برخورداري، در مقام مقايسه، يکي بيشتر و ديگري کمتر برخوردار است. اختلاف در وجه تعقل، حزم و دور انديشي، محاسبه گري و امثال آن و نيز عاطفه، احساسات و مهرورزي مهم ترين نمونه اين نوع از تفاوت ها است. در اغلب موارد - و نه هميشه - مردان از تعقل، حزم و دورانديشي بيشتري برخوردارند و متقابلا زنان از عاطفه و احساسات زيادتري بهره مندند. و اين تفاوت – چنان که قبلا اشارت رفت - خود آيتي از حکمت الهي است، چرا که در غير اين صورت نه نهاد خانواده شکل مي گرفت و نه مادري عاشقانه فرزندش را در آغوش مي کشيد و شيره جانش را در کام او مي ريخت و نه مردي به تدبير زندگي همت مي گماشت. مقصود از تفاوت هاي کيفي - که بيشتر صبغه تضايفي دارند - ويژگي هايي است که به انسان بودن زن يا مرد مربوط نمي شود، بلکه به زن يا مرد بودن انسان مربوط مي گردد و به همين دليل کيفيت آن چه را که مرد دارد با آن چه را که زن دارد متفاوت است(و نه کميت آن) و يا آن که اصلا آن چه را که مرد دارد زن ندارد و بالعکس. عالي ترين نمونه اين تفاوت ها، نوع احساسات هر يک از مرد و زن نسبت به ديگري است که در اختلاف بين زن و مرد در دلربايي و دل دادگي، حمايت خواهي و حمايت گري تجلي مي يابد. و جالب اين جاست که دست آفرينش، همه وسايل دلربايي را به زن عطا کرده است چنان که همه ي ابزار لازم براي حمايت گري را نيز به مرد بخشيده است.

پي نوشت ها:
1. بولتن انديشه، شماره 15-12. ص 103-123(با اندک تصرف و تلخيص).
2. «در قرن بيستم ميلادي براي اولين بار در غرب، مسأله حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد. انگلستان که قديمي ترين کشور دموکراسي بشمار مي رود تازه در اوايل قرن بيستم براي زن و مرد حق مساوي قائل شد. دول متحد آمريکا با آن که در قرن هيجده ضمن اعلام استقلال به حقوق بشر اعتراف کرده بودند، در سال 1920 ميلادي قانون تساوي زن و مرد را در حقوق سياسي تصويب کردند. هم چنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد.» شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 131.
3. همان، ص 184.
4. همان، مقدمه، ص 25-22.
5. يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها. نساء/1.
- هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها. اعراف/189.
6. ابومقدام گويد از امام(ع) پرسيدم، خدا از چه حوا را بيافريد؟ فرمود: ديگران چه مي گويند؟ گفتم آنان معتقدند خدا حوا را از دنده مرد خلق کرد. فرمود: دروغ مي گويند. آيا خداوند ناتوان بود که حوا را خلق کند. گفتم: پس حوا چگونه خلق شد؟ فرمود: خدا مشتي از خاک زمين برداشت و از آن آدم را بيافريد. و از بقيه آن حوا را خلق کرد. صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 379 ؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص 116.
7. و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون. ذاريات/ 56.
8. نساء/ 124، رحل/ 97، توبه/ 72، احزاب/ 35، فتح/ 5 و 6، حديد/1، 12 و 13، يس/ 56، مؤمن/ 8، بقره/ 221.
9. هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها، اعراف/ 189.
- و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه. روم/ 21.
10. فاذا سويته و نفخت فيه من روحي. حجر/ 29 و ص/ 72.
11. لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم. تين/ 4.
12. والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شيئا و جعل لکم السمع والابصار والافئده، لعلکم تشکرون. نحل/ 78.
13. فاقم وجهک للدين حنيفا فطره الله التي فطر الناس عليها. روم/ 30.
14. انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض والجبال فابين ان يحملها و اشفقن منها و حملها الانسان. احزاب/ 72.
15. و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها. شمس/ 7 و 8.
16. جاثيه/ 13، ابراهيم/ 33.
17. بقره/ 239، انعام/ 91، علق 4 و 5.
18. الرحمن/1 - 3.
19. عموم و اطلاق همه آياتي که با تعابير الذين آمنوا، الذين کفروا، الانسان و مانند آن، آدمي را موضع سخن و خطاب قرار داده است.
20. ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربي. قصص/ 15، فاطر/ 6، زخرف/ 62.
21. ان الشيطان للانسان عدو مبين. يوسف/ 5.
22. ر.ک ص 11 پاورقي شماره(2).
23. به عنوان نمونه، آيه 35 از سوره احزاب مي فرمايد: ان المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاکرين الله کثيرا و الذاکرات اعدالله لهم مغفره و اجرا عظيما.
24. و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأه فرعون، اذ قالت رب ابن لي عندک بيتا في الجنه و نجني من فرعون و عمله، و نجني من القوم الظالمين/ و مريم ابنت عمران التي احصنت فرج ها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بکلمات رب ها و کتبه و کانت من القانتين. تحريم/ 11 و12.
25. ضرب الله مثلا للذين کفروا امرأت نوح و امرأت لوط، کانتا تحت عبدين من عبادنا فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا، و قيل ادخلا النار مع الداخلين. تحريم/ 10.
26. شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 200.
27. شهيد مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 173.

منبع: کتاب فلسفه ي حقوق