در رواياتي که مربوط به ياران امام زمان(عج) مي‏ باشد، آمده است که ياران و اصحاب خاص آن حضرت سيصد و سيزده نفر هستند که هم چون کوه در برابر حوادث ايستادگي کرده و همواره همراه ملازم امام‏(عج) هستند. از اين تعداد بعضي افراد هستند که در زمان ظهور زنده هستند و بعضي ديگر افرادي هستند که به فرمان الهي به دنيا رجعت مي‏ کنند و همين طور وارد شده است که تعدادي از اصحاب خاص حضرت از زنان پاک و مقدس مي ‏باشند. يکي از اين روايات، روايت مفضل بن عمر از امام صادق(ع)‏ است که در آن به نام يازده تن از زنان اشاره شده که در زمان ظهور به دنيا رجعت مي ‏کنند و وظيفه آن ها مداواي مجروحين و بيماران و جنگ هاست ‏با اين مضمون که: عن مفضل بن عمر قال: سمعت ابا عبدالله(ع)‏ يقول: «يکن مع القائم ثلاثة عشر امراة. فقلت: و ما يصنع بهن؟ قال: يداوين الجرحي و يقمن علي المرضي کما کان مع رسول الله. قلت: فسمهن لي. قال: القنواء بنت رشيد و ام ايمن و حبابة الوابية و سميه ام عمار بن ياسر و زبيده و ام خالد الاحمسية و ام سعيد الحنيفة و صيانة الماشطة و ام خالد الجهنية‏»؛(1)
از مفضل بن عمر نقل شده که گفت: از امام صادق(ع) شنيدم که مي‏ گويد: «با امام قائم‏(عج) سيزده زن مي ‏باشد. پس گفتم: آن ها چه مسئوليتي به عهده مي ‏گيرند؟ گفت: مجروحان را درمان مي ‏نمايند و از مريض ‏ها پرستاري مي ‏کنند. گفتم: پس آن ها را براي من نام ببريد. فرمودند: قنواء دختر رشيد و ام ايمن و ...
روايات ديگري نيز وجود دارد که تعداد آن ها بر پنجاه نفر مي ‏شمارد: «و يجي‏ء و الله ثلاث مائة و بضعة عشر رجلا فيهم خمسون امرائة يجتمعون بمکة علي غير ميعاد قزعا کقزع الخريف‏».(2)

بررسي مساله تعداد اين زنان مؤمن و صالح و اين که آيا اين زنان بنابر روايت‏ سيزده نفر جزء سيصد و سيزده نفر از اصحاب خاص آن حضرت مي ‏باشند يا خير، مجال بيشتري را طلب مي ‏کند ولي مساله مهم اين است که دين مبين اسلام را، تعالي و رشد و کمال را براي هر دو گروه زن و مرد باز گذاشته است و زن نيز، مي ‏تواند راه کمال را همانند و يا بهتر از مرد طي کند و به مقام و منزلتي دست‏ يابد که بنا به فرموده قرآن کريم، فصلي براي تمام انسان‏ هاي مؤمن و در هر عصر و زماني بشود؛ (3) چرا که به فرموده خود قرآن کريم: «هو الذي خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها...»؛ (4) آفرينش زن و مرد از يک گوهر و يک حقيقت است و حقيقت انسان را روح او تشکيل مي ‏دهد، نه بدن او و روح و دل، انسان‏ ها نيز، نه مذکر است و نه مؤنث. و اگر در سراسر قرآن کريم و سخنان ائمه طاهرين(ع): جستجو شود، موردي به چشم نمي‏ خورد که قرآن، کمالي از کمالات معنوي را مشروط به مرد بودن بداند و اگر تفاوتي هست، در کارهاي اجرايي است و کارهاي اجرايي هم نه يک کمال، بلکه يک وظيفه است. با مطالعه در تاريخ عموما و تاريخ اسلام خصوصا، مي ‏بينيم که زنان زيادي بوده‏اند که از بسياري مردان، گوي سبقت را در پيمودن مدارج ايمان و معرفت‏ خداوند متعال و تقوي ربوده‏اند که از جمله آن ها زناني هستند که در آن حديث ‏به آن ها اشاره شد.

ام ايمن

نامش برکت‏ بنت ثعلبة بن عمرو بن حسن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن النعمان بود (5) مشهور به«ام ايمن‏»  «ام اظباء»(6) و از نظر ريشه خانوادگي اهل حبشه بود.(7)
به قولي، کنيز عبدالله بن عبدالمطلب بود و به قولي کنيز آمنه والده رسول خدا(ص) و به قولي ديگر، کنيز خواهر خديجه کبري بوده که آن را به رسول خدا بخشيده و در هر صورت، يا به ارث، يا به هبه، ملک رسول خدا بود و آن حضرت او را آزاد کرد و چون آمنه به رحمت ‏حق پيوست، سرپرستي پيغمبر با ام ايمن بود. فلذا رسول خدا مي فرمود: «ام ايمن امي بعد امي»؛ ام ايمن بعد از مادرم، در حکم مادر من است. (8)
چون رسول خدا با خديجه(س) ازدواج کرد، ام ايمن را آزاد کرد و مردي که او را«عبيد خزرجي‏»(9) مي‏گفتند: ام ايمن را به عقد خود درآورد و از او«ايمن‏» متولد گرديد و مکناة به ام ايمن گرديد. اين پسر از خواص شيعيان اميرالمؤمنين(ع) بود و در غزوه حنين يکي از آن ده نفري بود که هنگام متفرق شدن لشگر اسلام شجاعانه مقاومت کرد و عنان اسب رسول خدا را به دست داشت و جهاد کرد تا در همان غزوه شهيد شد. همسرش نيز از ياران رسول خدا محسوب مي‏ گرديد که در جنگ خيبر شرکت نمود و شهيد شد.(10)
زيد بن حارثه غلام خديجه کبري بود، او را به رسول خدا بخشيد، آن حضرت او را آزاد کرد. هنگامي که شوهر اول ام ايمن به شهادت رسيد، پيامبر فرمود، «هر کس دوست دارد با زني بهشتي ازدواج کند، ام ايمن را به همسري در آورد.»(11)
بر اثر همين تشويق پيشواي عاليقدر اسلام بود که زيد بن حارثه با او ازدواج کرد و گوي سبقت را از همگان ربود و به چنين سعادتي نائل آمد. از اين ازدواج مبارک نيز، پسري به دنيا آمد به نام«اسامه‏» که در تاريخ اسلام نقشي حساس و آموزنده دارد.
ارباب رجال در حق او سخنان مختلفي گفتند و علامه کبير عامل او را در عداد اهل ولا محسوب داشته. وي در سال پنجاه و چهار هجري دنيا را وداع گفت. (12)

شرائف اخلاق ام ايمن

ام ايمن با خانواده رسالت و آل عصمت ‏بالاخص فاطمه زهرا(س) بستگي بسياري داشت و در هر شدت و محنتي و هر بليه و معصيتي با آنان همراه بودند. علاوه بر ملکيت و رقيت، به واسطه ثبات ايمان و دوام دوستي بدين خانواده به کريمه«من احبنا مهومنا» و به مفاد«من احت ‏سينا حشر معه‏»، ام ايمن را نمي ‏توان از اين زمره جليله خارج کرد. همان طور که رسول خدا درباره او فرمود: «هذه بقيه اهل بيتي‏»؛ او و خانواده و يادگار اهل بيت من است.(13)
ام ايمن قبل از ولادت حضرت محمد(ص) تا بعد از رحلت آن بزرگوار، به خدمت گزاري اين خانواده بنده‏ وار پاينده و استوار بود. بعد از وفات رسول خدا(ص)، ام ايمن بسيار غمناک بود و بسيار گريه مي ‏کرد. وقتي هم علت زياد گريه کردن او را سؤال مي‏ کردند، وي پاسخ مي ‏داد: مي ‏دانستم پيامبر هم مانند افراد ديگر بالاخره روزي وفات خواهد کرد، اما گريه من بدين خاطر است که با از دست رفتن رسول خدا، روزنه وحي آسماني هم به روي ما بسته شد. با بيان اين جمله گريه‏اش شدت پيدا کرد و عمر و ابوبکر نيز گريستند! (14) مقام بلند اين بانوي پاک در نظر رسول خدا تا آن جا بود که وقتي آن حضرت خواست از مکه به مدينه هجرت کند، ودايع و امانت‏ هايي را که از مردم نزد او بود، به«ام ايمن‏» سپرد و به علي(ع) سفارش کرد که آن ها را از ام ايمن تحويل بگيرد و به صاحب ‏هاي آن ها برگرداند. (15)

اخبار ام ايمن

1. چون مادر رسول خدا، آمنه، در ايواء به رحمت‏ حق پيوست و رسول خدا(ص) بي ‏مادر ماند، ام ايمن به حضانت آن جناب پرداخت. ام ايمن مي ‏فرمايد: در ايامي که من حضانت رسول خدا(ص) را به عهده داشتم، روزي در مدينه طيبه، در وسط روز، دو نفر يهودي از من خواستند که محمد(ص) را بيرون بياورم تا به سيادت زيارتش فائز شوند. پس من مسألت ايشان را پذيرفته، آن جناب را به دست ايشان دادم. آن دو نفر هر يک به رخساره مبارکش نظري کردند و آن سرور را حرکتي دادند و به ناف شريعتش نگاه کرده، گفتند: اين پيغمبر است و اين شهر خانه هجرت اوست، بعد از اين در اين بلد خونريزي و اسيري بزرگي خواهد شد.(16)

2. شرکت وي در جنگ ها

ام ايمن، اين بانوي مجاهد و با فضيلت، در جنگ ‏هاي«احد»، «حنين‏» و«خيبر» شرکت کرده و در جنگ احد، آب به سربازان اسلام مي ‏داد و مجروحين جنگي را مداوا مي ‏کرد. (17)

3. خريدن جهاز براي فاطمه زهرا(س)

از حالات ممدوحه ام ايمن مساعدت در زفاف فاطمه زهرا و حضانت اطفال آن سيده دو سرا است. شيخ طوسي در امالي روايت مي ‏کند که شصت و سه درهم صداق فاطمه را سه قبضه فرمودند. قبضه‏اي به ام ايمن داد، از براي اثاث البيت و قبضه‏اي به اسماء بنت عميس، از براي طيب و عطر و قبضه‏اي به ام سلمه، از براي طعام. (18)

4. خواب ديدن ام ايمن

عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) روايت کرده است: يک روز همسايگان ام ايمن به حضور رسول خدا(ص) آمدند و اطلاع دادند که ام ايمن ديشب تا صبح نخوابيده و پيوسته گريه مي‏ کرده است. رسول خدا(ص) سراغ ام ايمن فرستاد، وقتي وي آمد، آن حضرت فرمود: اي ام ايمن! خدا چشمت را نگرياند، همسايگان از گريه و بي‏خوابي تو سخن مي ‏گويند، علت آن چه بوده است؟ ام ايمن پاسخ داد: ديشب خواب عجيب و ناراحت کننده‏اي ديده‏ام که آسايش را از من ربوده است! رسول خدا(ص) فرمود: خواب خود را بيان کن. ام ايمن در حالي که از شدت ناراحتي به خود مي ‏لرزيد و بازگو کردن خواب برايش سخت و نگران کننده بود، گفت: در عالم خواب مي ‏ديدم که بعضي از اعضاي تن شما، در خانه من افتاده بود. رسول خدا(ص) فرمود: ناراحت نباش، اتفاقا خواب خوبي ديده‏اي و تعبير آن، اين است که بزودي دختر من فاطمه، فرزندي خواهد زاييد که تو او را به خانه خود برده و در دامن خود از او پرستاري خواهي کرد.

چيزي نگذشت که فاطمه(س) حسين(ع) را به دنيا آورد، روز هفتم به دستور پيامبر سر نوزاد را تراشيدند و هم وزن موي سر او به عنوان صدقه، نقره دادند. آن گاه ام ايمن نوزاد را در پارچه‏اي پيچيد و نزد رسول خدا(ص) آورد و آن حضرت هم فرمود: «مرحبا بالحامل و المحلول، يا ام ايمن، هذا تاويل رؤياک‏»(19)؛ کسي که کودک را در آغوش گرفته و کودکي که در آغوش قرار دارد، خوش آمدند. اي ام ايمن! اين تعبير همان خوابي است که ديده بودي. و هم چنين وارد شده که فرمودند، اي ام ايمن! اين همان خواب توست. بدان که حسين پاره تن من است.(20)

5. استشهاد فاطمه(س) از ام ايمن

چون ابوبکر بر مسند خلاف نشست، دستور داد، عمال حضرت زهرا(س) را از فدک بيرون کردند. چون خبر به حضرت فاطمه(س) رسيد، نزد ابوبکر آمد و مطالبه فدک نمود. ابوبکر در جواب گفت: عايشه و عمر شهادت مي ‏دهند که پيغمبر فرمود: «النبي لايورت‏»؛ پيغمبر وارث نمي ‏گذارد. و اين اولين شهادت دروغ بود که بعد از رسول خدا (ص) دادند. آن مخدره فرمود: مرا مشهوري است که پيغمبر در حيات خود فدک را به من واگذار کرده است. ابوبکر گفت: مشهور خود را حاضر بنما و را بياور. آن مخدره ام ايمن و اسماء بنت عميس و دو فرزند خود حسن و حسين و اميرالمؤمنين(ع) را حاضر کرد. ابوبکر گفت: اي ام ايمن! در حق فاطمه زهرا چه شنيدي؟ گفت ‏شنيدم که آن بزرگوار فرمود: «فاطمة سيدة نساء اهل الجنة‏» و کسي که سيده زنان بهشت ‏باشد، دعوي دروغ و باطل نمي ‏کند. عمر گفت: ام ايمن! بگذار اين قصه‏ ها را، براي شهادت چه داري؟ ام ايمن فرمود: من شهادت نمي ‏دهم تا از شما اقرار نگيرم که شنيديد از رسول خدا که فرمود: «ام ايمن امراة من اهل الجنة‏»؟ ابوبکر و عمر گفتند: ما شهادت مي‏ دهيم که رسول خدا اين را فرمود. اکنون بگو چه شهادت داري؟ ام ايمن فرمود: من در خانه فاطمه زهرا(س) بودم، جبرئيل آمد و فدک را به بال خود تخليط و تحدد(حد گذاري) نمود. پس حضرت رسول با جبرئيل از حجره بيرون رفت و برگشت. فاطمه عرض کرد: من از حاجت و تهي دستي بعد از تو خائفم. پس رسول خدا فدک را با تمام حدود آن به فاطمه واگذار کرد و آن را فاطمه(س) قبض نمود.

آن گاه پيغمبر به من فرمود: اي ام ايمن! شاهد باش و به حضرت امير فرمود: يا علي! شاهد باش. پس حضرت اميرالمؤمنين نيز نزد ابوبکر اداي شهادت کردند و هم چنين حسنين و اسماء و همه شهادت بر صدق دعوي فاطمه(س) دادند. عمر گفت: ام ايمن زني عجميه است و شهادت او چيزي نيست، علاوه بر اين که کنيز ايشان است و اسماء هم هنگامي که در خانه جعفر بود. رعايت(و جانبداري) بني هاشم را مي ‏کرد و او هم خادمه زهراست و حسنين کودک باشند و«علي يجر النار الي قرصه‏»؛ او شوهر فاطمه است و آتش را زير ديگ خود مي ‏کشد و براي نفع خود تکلم مي ‏کند. حضرت امير فرمود: اما فاطمه زهرا بضعه رسول خداست. کسي که او را اذيت کند و کسي که او را تکذيب کند، رسول خدا را تکذيب کرده است. اما حسنين فرزندان پيغمبرند و دو سيد جوانان اهل بهشتند. هر کس ايشان را تکذيب کند، رسول خدا را تکذيب کرده است و اهل بهشت راستگويان هستند. اما من؛ رسول خدا فرمود: يا علي تو از مني و من از تو برادر مني در دنيا و آخرت و رد تو رد بر من است، اطاعت تو اطاعت من است و معصيت تو معصيت من است. اما ام ايمن، رسول خدا شهادت داده که از اهل بهشت است و اهل بهشت دروغ نمي ‏گويند و اما اسماء بنت عميس، پيغمبر در حق او و ذريه او دعا کرده است پس به فاطمه(س) فرمود: «انصرني يا فاطمه حتي عليکم الله بيننا و هو خير الحاکمين، فقامت فاطمة مغضبته و قالت اللهم انهماقد ظلماني حقي فاشدد و طاتک عليهما»؛(21) علي(ع) به فاطمه فرمود: اي فاطمه مرا ياري کن تا خداوند بين ما حکم کند و او بهترين حاکمان است. پس فاطمه در حالي که به شدت غضبناک بود، بلند شد و گفت: خدايا اين ها به من ظلم کردند و حق مرا غصب کردند، پس بر آن ها سخت ‏بگير... .

پي نوشت ها:
1) دلائل الامامة، ص 260.
2) تفسير عياشي، ج 52، ص 223.
3) و ضرب الله للذين آمنوا امراة فرعون...، سوره تحريم، آيه 11.
4) اعراف، آيه 189.
5) رياحين الشريعة، ج 2، ص 326.
6) معارف و معاريف، ج 2، ص 494.
7) بهجة الآمال، ج 7، ص 563.
8) رياحين الشريعة، ج 2، ص 326.
9) اين مرد هم با نام«عبيد بن زيد» آورده شده و هم بانام«عبيد بن حارث خزرجي‏» ولي در رياحين الشريعه با نام‏«عبيد خزرجي‏» از او ياد شده است. 10) معارف و معاريف، ج 2،ص 494 و زنان نامدار در قرآن حديث و تاريخ، ج 2، ص 97.
11) رياحين الشريعة، ج 2، ص 326.
12) رياحين الشريعة، ج 2، ص 326.
13) معارف و معاريف، ج 2، ص 494.
14) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 504.
15) زنان دانشمند و راوي حديث، ص 52.
16) رياحين الشريعه، ج 2، ص 362.
17) همان منبع و نيز اعلام النساء المؤمنات، ص 252.
18) رياحين الشريعة، ج 2، ص 329.
19) بحار الانوار، ج 43، ص 243.
20) رياحين الشريعة، ج 2، ص 328.
21) رياحين الشريعة، ج 2، ص 329.

نوشته فاطمه کاوسي ‏فر